عجایب هفتگانه دربار خسرو پرویز

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
برخي تاريخ دانان از گنج گاو، دستمال نسوز، تاج ياقوتنشان، تخت طاقديس، طلاي مشت افشار، گنج بادآورد و شطرنجي از ياقوت و زمرد به عنوان عجايب هفتگانه بارگاه پادشاه ساساني نام مي برند و برخي ديگر، زن او شيرين، قصرش تيسفون، درفش كاوياني، رامشگران دربار ساساني، اسب خسرو به
نام شبديز و فيل سفيد دربار را نيز به عنوان گنجهاي خسرو و عجايب دربار او مي شناسند گروه فرهنگ، هستي پودفروش _هرچند آخرين پادشاه ساساني، خسرو پرويز در دوراني حكم راند كه در ايران آن روز بحران حاكم بود و در پايان نيز با حمله اعراب شكست خورد و طومار ساسانيان در هم پيچيد، اما نام او و دربارش با افسانه هاي گوناگون عجين شده است.عجايب هفتگانه بارگاه خسروپرويز يكي از آنها است. برخي از اين هفت تا واقعي بهنظر ميرسند و برخي ديگر بيشتر به افسانه ميمانند. از «هفت گنج» يا
عجايب بارگاه خسروپرويز بارها در منابع مختلف نامي به ميان آمده است. «ساسانيان» اثر «كريستين سن» يكي از منابعي است كه به اين عجايب اشاره كرده است و از گنج گاو، دستمال نسوز، تاج ياقوتنشان، تخت طاقديس، طلاي مشت افشار، گنج بادآورد و شطرنجي از ياقوت و زمرد به عنوان عجايب هفتگانه بارگاه پادشاه ساساني نام برده است. فردوسي نيز در قصيده اي، از «هفت گنج» خسروپرويز نام مي برد. هنديان بودايي هم به تقليد از «هفت گنج» خسروپرويز، پادشاه ساساني ، «هفت گوهر» را ترتيب داده بودند.

گنج گاو

كشاورز مثل هر روز، «غباز» (خيش گاو آهن) را برداشت و به
سوي مزرعه حركت كرد. به مزرعه كه رسيد توشه ظهر را زير
درختي گذاشت و با «غباز» به سمت راست مزرعه رفت. تا «غباز»
را در زمين فرو كرد متوجه شيئي سخت شد. با دست شروع به
كندن زمين كرد و ناگاه با ظرف قديمي برخورد كرد. آن را
بيرون آورد، ولي باورش نمي شد. ظرف پر از سكه بود. سكه را
كه نگاه كرد نام اسكندر روي آن حك شده بود. كشاورز براي
نشان دادن حسن نيت خود نسبت به پادشاه خسروپرويز ظرف را
نزد او برد. شاه فورا دستور داد تا مزرعه را بكنند و ظروف
ديگر را از خاك بيرون بكشند. صد كوزه نقره و طلا كه مهر
اسكندر بر آن حك شده بود، از خاك بيرون آمد. خسرو پرويز،
اين گنجينه را كه يكي از عجايب هفت گانه كاخش بود، گرفت و
يكي از كوزه ها را به كشاورز داد. گنج را در جايي از كاخ
مخفي كرد و آن را «گنج گاو»ناميد.
دستمال نسوز خسروپرويز

يكي ديگر از عجايب بارگاه خسروپرويز دستمال او بود. شاه
بعد از هر غذا خوردن با دستمال، دست هاي خود را پاك مي كرد
و چون كثيف و چرب مي شد آن را درون آتش مي انداخت تا آتش
آن را تميز كند، دستمال پاك مي شد ولي نمي سوخت. به احتمال
قوي جنس اين دستمال از پنبه كوهي بوده است.

تاج ياقوتنشان خسرو پرويز

از ديگر عجايب كاخ او تاج خسرويي بود. تاج خسرو پرويز از
مقدار زيادي طلا و مرواريد ساخته شده بود. ياقوت هاي به
كار رفته در تاج طوري مي درخشيد كه به جاي چراغ در شب از
آن استفاده مي كردند و ياقوت هايش همه جا را روشن مي كرد.
زمردهايش چشم افعي را كور مي كرد. اين تاج آنقدر سنگين بود
كه زنجيرهايي از طلا را از سقف آويزان كرده بودند و تاج را
بر اين زنجيرهاي طلا بسته بودند، طوري كه تاج به هنگام
نشستن شاه روي سرش قرار بگيرد و سنگيني تاج را احساس نكند.


تخت طاقديس بارگاه خسروپرويز

يكي ديگر از عجايب بارگاه خسرو تخت طاقديس اوست. شكل اين
تخت مانند طاق بود و جنسش از عاج و نرده هايش از نقره و
طلا بود. سقف اين تخت از زر و لاجورد بود. صور فلكي،
كواكب، بروج سماوي، هفت اقليم، صورت هاي پادشاهان، مجالس
بزم و شكار، بر اين سقف، حك شده بود. روي آن وسيله اي براي
تعيين ساعت روز نصب شده بود. چهار ياقوت، هر يك به تناسب
يكي از فصول سال ديده مي شد. بر بالاي آن وسيله اي بود كه
قطراتي مانند قطرات باران را فرو مي ريخت و صدايي رعدآسا
به گوش مي رسيد.

طلاي مشت افشار

خسروپرويز قطعه طلايي اعجاب انگيز داشت كه به طلاي مشت
فشار يا مشت افشار معروف بود . اين قطعه طلا به اندازه مشت
پادشاه و چون موم نرم بود. اين قطعه زر به هر شكلي حالت مي
گرفت.اين قطعه طلا را از معدني در تبت براي خسرو استخراج
كرده بودندو200 مثقال وزن داشت.

گنج بادآورد

«گنج بادآورد» از عجائب ديگر دستگاه پرويز است. هنگامي كه
ايرانيان اسكندريه را محاصره كردند، روميان ثروت شهر را در
كشتي هائي نهادند تا به مكاني امن بفرستند، اما باد به جهت
مخالف وزيد و كشتي به سمت ايرانيان آمد .ثروت را به تيسفون
بردند و« گنج باد آورد» ناميدند.

شطرنجي از ياقوت و زمرد
از عجايب ديگر دستگاه پادشاه ساساني، شطرنج مخصوصي از جنس
ياقوت و زمرد بود.

ديگر عجايب منسوب به بارگاه خسروپرويز

خسروپرويز شايد از معدود پادشاهاني باشد كه از همسرش نيز
در برخي از منابع تاريخي به عنوان يكي از عجايب دربار او
نامبرده شده است. در تاريخ ثعالبي به جز آنچه كه در بالا
اشاره شد ، از زن او شيرين، قصرش تيسفون، درفش كاوياني،
رامشگران دربار ساساني، اسب خسرو به نام شبديز و فيل سفيد
دربار نيز به عنوان گنجهاي خسرو و عجايب دربار او ياد شده
و درباره برخي از آنها توضيحاتي آمده است.
در تاريخ ثعالبي آمده است: «شيرين وخسرو در جواني دلباخته
يكديگر شدند، اما وقتي خسرو به پادشاهي رسيد شيرين را
فراموش كرد. شيرين كه بار ديگر در پي جلب عشق خسرو برآمده
بود، روزي در سر راه شكار او قرار گرفت و آتش عشق فراموش
شده در دل خسرو روشن شد.اودر همان لحظه او را به زني
گرفت.شيرين بعد از راهيابي به كاخ پس از چندي مريم بانوي
اول زرتشتيان را مسموم كرد و خود زن اول دربار شد.»
اسب خسرو «شبديز» هم از ديگر عجائب كاخ اوست كه در تاريخ
ثعالبي از آن نامي بهميان آمده است .خسرو گفته بود اگر
كسي خبر مرگ «شبديز» را بدهد او را خواهد كشت .هنگامي كه«
شبديز» مرد تنها «باربد» جرات كرد نغمه اي را بخواند و در
آن خبر مرگ شبديز را بدهد. او خواند: «ديگر شبديز
نميخواند و نميچرد.» شاه گفت:«مگر او مرده است.» وباربد
گفت:« شاه چنين فرمايد.»
«باربد» خود نيز از عجائب دستگاه پرويز بود .«سركس» از
خنياگران دربار كه به او حسادت مي كرد در فرصتي مناسب او
را كشت. خسرو وقتي دانست باربد به دست سركس كشته شده است
دستور قتل«سركس»را هم داد.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
خسرو دوم یا خسرو پرویز (از ۵۹۰ تا سال ۶۲۸ میلادی)، بیست و چهارمین پادشاه ساسانی و از نامدارترین شهریاران دودمان ساسانیان است. «خسرو دوم» نامی است که رومی‌ها به وی داده‌اند، مورخین ایرانی وی را خسرو پرویز (ابرویز) گفته‌اند. وی به جای پدر هرمز چهارم برتخت پادشاهی نشست؛ و در ابتدای به تخت نشستن با مخالفت بهرام چوبین مواجه شد و پس از شکست از سپاه وی به روم گریخت. مدّتی بعد با حمایت قیصر روم و با سپاهی که وی در اختیارش گذاشته بود به ایران بازگشت و بر تخت نشست.[SUP][۳]

[/SUP]
[h=2]بر تخت نشستن[/h] هرمز چهارم پدر خسرو، توسط گستهم (بسطام، بیستام، ویستاخم) که از دودمان بزرگ اسپاهبدان بود و دایی خسرو پرویز به شمار می‌رفت، و برادر گستهم، بندوی (وندوی)، از سلطنت خلع شد و به زندان افکنده‌شد.
طبری نوشته‌است که بهرام چوبین حیله کرده و هرمز چهارم پدر خسرو پرویز، می‌پنداشت، خسرو سر آن دارد که بجای او شاه شود. خسرو که در این زمان، از ترس پدر به آذربایجان رفته بود، شتابان به تیسفون باز آمده و در سال ۵۹۰ میلادی، تاج شاهی بر سر نهاد.[SUP][۴][/SUP]
بهرام چوبین (بهرام ششم)، یکی از سرداران ارتش که از دودمان مهران (یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی) بود، به پادشاهی خسرو تن در نداد و خود ادعای شاهنشاهی کرد. خسرو مجبور شد با قیام بهرام چوبین به مقابله بپردازد. وی قشونی برداشته، به جنگ او رفت اما شکست خورده و متواری شد و با وجودی که سپاه بهرام، او را تعقیب می‌کردند، از دجله عبور کرده و به امپراتور روم موریکیوس (موریس) پناهنده‌شد.
خسرو در روم با قیصر موریکیوس توافقاتی کرد. امپراتور مزبور حاضر شد، خسرو را پسر خود دانسته، از او حمایت کند تا به پایتخت ایران برگردد بشرط اینکه خسرو در ازای این همراهی ارمنستان ایران و قلعه دارا را به بیزانس واگذار کند پس از آن خسرو با سپاهی که قیصر در اختیارش گذاشت به ایران بازگشت.
در این هنگام بهرام چوبین بعد از شکست دادن خسرو وارد تیسفون شده، به تخت نشسته و به نام خود سکه زده بود. با همیاری نجبای تیسفون و تعدادی از بزرگان اهل ارمنستان که به خسرو پیوسته بودند، خسرو در حوالی گنزک آذرآبادگان با بهرام وارد جنگ شد و او را شکست داد و دوباره بر تخت شاهی ایران نشست. بهرام به ترکان پناه برد و در شهر بلخ ساکن شد و بعدها در همین شهر نیز درگذشت. بازگشت خسرو به سلطنت، در سال ۵۹۱ میلادی به وقوع پیوست.[SUP][۵][/SUP] موبدان از بازگشت خسرو به سلطنت چندان شادمان نشدند چرا که معتقد بودند که اقامت در روم باعث شده نسبت به مسیحیت دلبستگی پیدا کند افزون بر این همسر برگزیده وی شیرین نیز مسیحی بود.[SUP][۶][/SUP]
[h=2]جنگ‌های خسرو پرویز با روم[/h]
نوشتار اصلی: جنگ ساسانیان و روم شرقی (۶۲۸–۶۰۲)



این جنگ‌ها از سال ۶۰۲ تا ۶۲۷ میلادی، تقریباً بمدت بیست سال، امتداد داشت. کیفیات آن از این قرار بود که تا وقتی موریکیوس امپراتور روم بود، روابط مابین دو دربار، کاملاً صمیمانه بود ولی در سال ۶۰۲ میلادی موریکیوس بدست فوکاس امپراتور بعدی بیزانس کشته شد. خسرو پرویز فوکاس را برسمیت نشناخت. جنگ مابین دولتین شروع شد. خسرو با لشکری وارد بین‌النهرین شد و قلعه دارا را محاصره کرد و بعد از سه ماه آنرا گرفت. پس از آن قشون ایران از فرات گذشته و سایر شهرهای رومی را گرفته تا نزدیکی بیروت امروزی تاخت. از طرف دیگر ایران از طرف ارمنستان حمله کرده و در آسیای صغیر بقدری پیش رفت که اهالی قسطنطنیه مضطرب شدند. اوضاع دولت روم در این زمان قرین هرج و مرج بود. فوکاس که تخت سلطنت را غصب کرده بود، نتوانست در مقابل فتوحات خسرو کاری بکند.
فشار ایرانی‌ها باعث وحشت و اضطراب در ممالک روم شرقی شده، بحرانی تولید کرد که در نتیجه آن هراکلیوس که در تاریخ ایران به هرقل معروف است، از کارتاژ با کشتی‌هایی به قسطنطنیه آمد و در سال ۶۱۰ میلادی با همراهی مردم زمام امور را بدست گرفت.





تصویری از صلیب راستین که در کلیسای مقبره مقدس در اورشلیم نگهداری می‌شود.


از طرف دیگر خسرو به جهانگیری خود ادامه داده و در سال ۶۱۱ میلادی به شامات تاخت و دمشق را گرفته، غارت کرد.
در سال ۶۱۴ میلادی سپاه ایران عازم اورشلیم شدند و توانستند بیت المقدس را تسخیر کنند. کلیساها و معابد شهر، از جمله مزار مقدس عیسی مسیح با خاک یکسان شد و قطعه‌ای از صلیبی که گفته می‌شود مسیح با آن به صلیب کشیده‌شده و بنام صلیب راستین شناخته می‌شود، همچون غنیمتی فوق‌العاده گرانبها به تیسفون فرستاده‌شد.[SUP][۷][/SUP]
خسرو به این فتوحات خود اکتفا نکرده، شهربراز را که یکی از سرداران نامی ایران بود با قشونی بطرف مصر فرستاد و او از کویری که مابین شامات و مصر حائل است گذشته وارد مصر شد و در سال ۶۱۶ میلادی اسکندریه را که شهری نامی و تجارتی بود، گرفت. این فتح سردار ایران، اثر بزرگی در عالم آن روزی کرد زیرا مدت نه قرن بود که مملکت مصر از تصرف ایران خارج شده و شاهان ساسانی همواره در این صدد بودند که حدود ایران را بحدود زمان هخامنشی برسانند.
از طرف دیگر در سال ۶۱۷ میلادی، شاهین سردار نامی دیگر ایران از کاپادوکیه گذشته ممالک آسیای صغیر را یک بیک گرفت و به کالسدون (کوی قاضی‌کوی در استانبول امروزی) نزدیکی قسطنطنیه رسید. هراکلیوس در این زمان با سردار ایرانی ملاقاتی کرده، سفیری نزد خسرو پرویز برای مذاکرات صلح فرستاده شد ولی مذاکرات بجایی نرسید. خسرو نه تنها برای مذاکرات صلح حاضر نشد بلکه سفیر را در حبس انداخته، تهدید به قتل کرد. پس از آن کالسدون بزودی توسط قشون ایران تسخیر شد و ایران تقریباً به حدود زمان هخامنشی رسید.[SUP][۸][/SUP]

[h=2]برانداختن دودمان لخمی‌ها در حیره و جنگ ذوقار[/h]
لخمی‌ها یا بنی‌لخم یا مناذره نام دودمانی عرب بود که در روزگار ساسانیان و میان سده‌های سوم تا هفتم میلادی، بر حیره (جنوب عراق) فرمان می‌راندند. لخمی‌ها پیرو ساسانیان بودند.
نعمان سوم آخرین پادشاه این دودمان بود که بخاطر سرپیچی از خسرو، بدستور وی به زندان افکنده‌شد و در زندان کشته شد. در تاریخ طبری آمده‌است که بعلت مبتلا شدن به طاعون در زندان درگذشت.
خسرو پس از مرگ نعمان، ایاس بن طائی را عامل حیره و تمامی ولایت‌هایی که به دست نعمان بود، قرار داد. نعمان سوم قبل از مرگ، اموال و سلاح‌های خود را به هانی بن مسعود، بزرگ طایفهٔ شیبانی، (یکی از قبیله‌های بکر بن وائل) سپرده بود، خسرو از هانی خواست که اموال و سلاح‌های نعمان را پیش وی بفرستد. هانی ابا کرده و برای جنگ آماده‌شد.
حنظله در این جنگ به عنوان سالار طایفهٔ بکر بن وائل انتخاب شد. این جنگ در کنار آبگاه ذوقار که قبایل عرب در فصل گرما در آنجا ساکن می‌شدند، در گرفت و به جنگ ذوقار معروف‌است. حنظله قبل از شروع نبرد دستور داد، برای دو هفته آب ذخیره کنند.
در این جنگ قشون ایرانی که تنها برای دو روز، آب آشامیدنی همراه داشتند با طولانی شدن نبرد و عدم دسترسی به آب با تشنگی، دست به گریبان شدند. حملهٔ ناگهانی عربانی که کمین کرده‌بودند و هزیمت ناگهانی ده هزار سپاهی عرب که همراه سپاه ایران بودند و بخاطر خویشاوندی با قبایل بکر، از قبل با یکدیگر توافق کرده و قصد جنگیدن نداشتند، از عواملی بود که شکست سپاهیان ایران، را رقم زد. در این جنگ، بسیاری از سپاهیان ایرانی یا از تشنگی و یا در حین جنگ کشته شدند. شاعران عرب دربارهٔ جنگ ذوقار اشعار بسیار گفته‌اند. تاریخ دقیق این جنگ مشخص نیست.[SUP][۹][/SUP]
[h=2]دو اتحاد بزرگ جهانی در زمان خسرو پرویز[/h]
ترکان در زمان ساسانیان، رفته رفته، به دو خاقانات شرقی و غربی بخش شدند. خاقانات شرقی ترک با امپراتوری چین سر جنگ داشتند و خاقانات غربی ترک راه پیکار با ایران را در پیش گرفتند. اندکی بعد رقابت و دشمنی میان دو خاقانات شرقی و غربی پدید آمد.
امپراتوری چین که خاقانات شرقی را دشمنی خطرناک می‌شمرد، راه اتحاد با خاقانات غربی ترک را در پیش گرفت. بدین ترتیب اتحاد سه گانهٔ بزرگی شامل امپراتوری چین، خاقانات غربی ترکان و امپراتوری بیزانس بر ضد ایران پدید آمد. چندی بعد خزران ساکن کرانه‌های ولگا و شمال دریای خزر نیز به سه دولت نامبرده پیوستند و اتحادی چهارگانه بر ضد شاهنشاهی ساسانی ترتیب دادند.
دولت ساسانی نیز کوشید تا با اتحادی دیگر به مقابله دشمنان برخیزد. نخست با خاقانات شرقی ترک اتحاد کرد سپس به منظور جلوگیری از پیوستن اردوی ترکان و خزران به لشکریان بیزانس کوشید، متحدی در قفقاز جستجو کند. این متحد، آوارها بودند که در شمال قفقاز می‌زیستند. بدین روال در یک سوی امپراتوری چین، خاقانات غربی ترک، خزران و بیزانس متحدشدند و در سوی دیگر: ایران، آوارها و خاقانات شرقی ترک متحد گشتند.[SUP][۱۰][/SUP]
[h=2]جنگهای هرقل با ایران[/h]
اوضاع بیزانس پس از سقوط کالسدون بسیار بد بود. از یکطرف فتوحات ایران، برای روم تقریباً مملکتی باقی نگذاشته بود زیرا ارمنستان، ِ شهرهای رومی در بین‌النهرین، تمامی ممالک آسیای صغیر و شامات و فلسطین و مصر در تصرف ایران بود. از طرف دیگر خود قسطنطنیه هم مورد تهدید ایران و هم در تهدید آوارها بود. اوضاع روم بقدری بد بود که هرقل در ابتدا می‌خواست از پایتخت فرار کرده و به کارتاژ در آفریقا برگردد ولی روحانیون و مردم در این زمان بصدا درآمدند و بالاخره او راضی شد بماند و قرار شد که خزائن و دارائی‌های کلیساها بمصرف تهیه اردوگاهای نظامی و جنگی برسد. شور و هیجانی که از ویران شدن شهر مقدس اورشلیم و ربوده شدن صلیب راستین برخاسته بود بسیار کارگر افتاد و خود مایهٔ دلگرمی امپراتور شکست خورده گردید.[SUP][۱۱][/SUP]
در سال ۶۲۲ میلادی هرقل در نزدیکی ارمنستان با شهربراز سردار ایرانی، جنگی کرد بنام نبرد ایسوس (۶۲۲) که به فتح رومیها تمام شد. سال بعد هرقل با مردمان شمالی مثل خزرها و غیره همدست شد بطرف ایران قشون کشی کرد و خسرو با قشونی مرکب از چهل هزار نفر به آذربایجان شتافت ولیکن هرقل فاتح شد و هراکلیوس با شوقی انتقام جویانه کوشید تا آتشکده مقدس پادشاهان، آتشکده آذرگشسپ را که پادشاهان ساسانی پای پیاده به زیارت آن می‌رفتند و در شیز، گنزک واقع بود، به تلاقی اهانتی که در اورشلیم نسبت به مزار مقدس مسیح شده بود، عرصهٔ بیحرمتی کرده و این آتشکده را بعد از به آتش کشیدن، ویران کرد. در مورد اینکه گنجینهٔ نفایس مقدس آتشکده، بدست سپاه رومی غارت شده، یا قبل از حمله، در جای امن نقل و حفاظت شده، توافق نظر وجود ندارد و پس از آن نیز به غارت شهرهای ایران پرداخته، آتشکده‌ها را خراب نمود.
جنگهای بعدی او نیز با شهربراز بود که باز به فتح هرقل تمام شد. در سال ۶۲۶ میلادی خسرو که از فتوحات روم مضطرب شده بود، خواست ضربه قطعی را برومی‌ها وارد آورد و با آوارها متحد شده، قسطنطنیه را محاصره کرد. شاهین سردار ایرانی و آوارها در جنگی که در گرفت و بنام محاصره کنستانتینوپول مشهور است، موفق به تسخیر شهر نشدند و رومی‌ها توانستند شهر کالسدون را نیز دوباره پس بگیرند.





بازماندهٔ طاق کسری در تیسفون سال ۱۹۳۲ (میلادی)


در سال ۶۲۷ میلادی هرقل مصمم شد که بطرف دستگرد برود. این محل در نزدیکی تیسفون، پایتخت خسرو بود در نزدیکی نینوای قدیم (بغداد کنونی) جنگی به نام نبرد نینوا بین رومی‌ها و ایرانی‌ها وقوع یافت. در این جنگ اگر چه سردار ایرانی کشته شد ولی قشون ایران پافشاری کرد تا آنکه بالاخره نیروی کمکی به آنها رسید. در این حیص و بیص ترسی بر خسرو مستولی شد که در نتیجهٔ آن قشون ایران را رها نموده، فرار کرد با وجود این لشکر ایران مقاومت نموده و توانستند دشمن را در دستگرد متوقف کرده و از پیشروی هرقل به تیسفون جلوگیری نمایند. هرقل نقشهٔ اولی خود را که تعقیب و محاصره تیسفون بود، تغییر داده به طرف شمال یعنی گنزک (تخت سلیمان امروزی) رفت. طغیان ناگهانی دجله و فرات و خرابی قسمتی از ایوان کسری، در این اوقات برای خسرو، فرصت و حوصلهٔ توقف در تیسفون را باقی نگذاشت. شکسته شدن سدها، کشتزارهای اطراف را به باتلاق تبدیل کرد و ناکامی خسرو در ترمیم ویرانی‌ها یک نشانهٔ بارز انحطاط دولت ساسانیان، در انظار عامه تلقی گشت. خسرو همراه زن محبوبش شیرین و دو پسر او مردانشاه و شهریار، از دجله عبور کرد و به ویه اردشیر در قسمت غربی دجله رفت.[SUP][۱۲][/SUP]
[h=2]خلع و قتل خسرو پرویز[/h]



مینیاتوری از صحنهٔ کشته شدن خسرو پرویز بدست مهرهرمزد



نوشتار(های) وابسته: محاکمه و دفاعیات خسرو پرویز

در این روزهای بحرانی، نفوذ زن مسیحی خسرو، شیرین بقدری بود که شاه بالاخره در صدد درآمد، به جای پسر بزرگ خویش شیرویه، معروف به قباد دوم که از مریم دختر موریکیوس امپراتور سابق بیزانس داشت، مردانشاه (پسر شیرین) را که کودکی خردسال بیش نبود، به ولیعهدی انتخاب کند. مسئلهٔ انتخاب ولیعهد، دراین هنگام که پادشاه ضعیف و بیمار بود، نمی‌توانست با مداخلهٔ بزرگان و نجبا برخورد نکند. ناخرسندی نجبا از انتخاب مردانشاه با سعی شیرویه جهت نیل به حق خویش، خسرو را مواجه با یک توطئهٔ خونین خانوادگی ساخت.


در روز ۲۴ فوریهٔ (پنجم اسفند) سال ۶۲۸ میلادی، خسرو پرویز، از سلطنت خلع شده و محبوس گردید. خسرو قبل از مرگ جواب قسمتی از اتهامات خود را داد. محاکمه و دفاعیات خسرو پرویز در تاریخ طبری و تاریخ بلعمی و شاهنامه ثبت شده‌است. شیرویه با نام قباد دوم، سلطنت خود را آغاز کرد. هفده یا به قولی هجده پسر خسرو که نامشان در روایت حمزه اصفهانی هست، به امر شیرویه اعدام شدند. نوشته شده که آنها را در جلوی چشم پدر، کشتند. سرانجام پس از پنج روز حبس، خسرو پرویز در زندان به دست مهرهرمزد پسر مردانشاه، به قتل رسید.[SUP][۱۳]

[/SUP]

با کشته شدن خسرو پرویز شیرازه دولت ساسانی هم از هم گسست. قدرتی که از او سلب شد پس از او در جای دیگر قرار نگرفت، نه کسانی را که به عنوان شاه بر تخت سلطنت می‌نشستند یا می‌نشاندند چنان دوامی بود که قدرتی به دست آورند و بر اوضاع مسلط شوند، و نه از میان سران و سرداران که خود دستخوش نفاق و اختلاف و با هم در ستیز بودند کسی توانست قد علم کند و با غلبه بر مشکلات فراوانی که در راه بود امور از هم گسیخته کشور را سر و سامانی دهد.[SUP][۱۴][/SUP]
[h=2]ترقی موسیقی ایرانی در زمان خسرو پرویز[/h]
دوران پادشاهی خسرو پرویز در زمینهٔ موسیقی یک دوران طلایی محسوب می‌شد. با آن‌که ازین موسیقی خسروانی جز نام بعضی الحان و پاره‌ای سازها باقی نیست، احتمال دارد که در موسیقی بعد از اسلام تا وقتی مثل عصر ما به گرایش‌های غربی آلودگی نیافته بود، بتوان چیز مبهمی از آن بازیافت. این‌که موسیقی عربی هم در شکل رایج در بغداد و حتی در شکل رایج در حجاز و اندلس، تا حدی تحت تأثیر موسیقی ساسانی بوده‌است، نشان می‌دهد که این احتمال چندان بیمورد نیست. البته قبل از وی نیز انوشیروان، بهرام گور، و حتی اردشیر یکم نیز به موسیقی علاقهٔ خاص نشان داده‌اند اما اوج ترقی موسیقی ساسانی مربوط به دوران خسرو پرویز شد. در بین نام‌آوران موسیقی این عصر نام باربد (فهلبد)، سرکش، سرکب و نکیسا به عنوان استادان کلاسیک موسیقی ایران باقی‌است.[SUP][۱۵][/SUP]
[h=2]خسروپرویز از نظر کریستن‌سن[/h]
کریستن سن در کتاب ایران در زمان ساسانیان در مورد شخصیت خسروپرویز چنین نوشته‌است: خسرو پرویز خود را انسانی جاودان در میان خدایان و خدایی توانا در میان آدمیان می‌نامید. وی مردم را حقیر می‌شمرد و برای اندوختن ثروت مردم و بزرگان را در فشار قرار می‌داد. وی زمانی دستور داد ۳۶٬۰۰۰ زندانی را از دم تیغ بگذرانند و نیز قصد داشت همه سپاهیانی که از هراکلویس شکست خورده بودند را بکشد. البته این دستور با وساطت بزرگان انجام نشد . [SUP][۱۶][/SUP][SUP][۱۷][/SUP] خسرو پرویز دلبستگی بسیاری به مال اندوزی داشت. وی در تیسفون نزدیک به ۸۰۰ میلیون مثقال طلا اندوخته داشت. وی بسیار کینه‌توز و دسیسه گر بود و از طریق همین دسیسه‌ها توانست دشمنانش را از پای در آورد.[SUP][۱۸][/SUP] در سال ۶۰۴ میلادی به توصیه منجمان و پیشگویان پایتختش را از تیسفون به دستگرد منتقل کرد. شهری که بیست و چند سال بعد به دست رومیان تصرف شد و غنایمی بسیاری از گنجهای خسرو بدست آنان افتاد[SUP][۱۹][/SUP][SUP][۲۰][/SUP] خسرو از پایتخت گریخت و در مکان امنی که خارج از شهر برگزیده بود کشته شد.[SUP][۲۱][/SUP][SUP][۲۲][/SUP]
[h=2]جستارهای وابسته[/h]

[h=2]پانویس[/h]

تاریخ طبری


تاریخ طبری


آرتور کریستینسن، ایران در زمان ساسانیان ISBN964-351-285-1 صفحه :429


زرین کوب، ص ۵۰۸


پیرنیا، ص ۳۴۴


آرتور کریستینسن، ایران در زمان ساسانیان ISBN964-351-285-1 صفحه :430


زرین کوب، ص ۵۱۳


پیرنیا، ص ۳۴۵ تا ص ۳۴۸


طبری، ص ۷۵۷ تا ۷۶۳


رضا، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان ص ۴


پورداود، ص ۳۵۳


پیرنیا، ۱۳۶۲ ص ۳۴۸ تا ص ۳۵۰


زرین کوب، ص ۵۲۰ و ۵۲۷


تاریخ و فرهنگ ایران، ص ۲۹۵ و ۲۹۶


زرین کوب، ص ۵۲۴


آرتور کریستینسن، ایران در زمان ساسانیان ISBN964-351-285-1 صفحه: ۴۳۲-۴۳۴


تاریخ بلعمی -شابک: 978-964-363-222-9 صفحه ۹۹۴


آرتور کریستینسن، ایران در زمان ساسانیان ISBN964-351-285-1 صفحه: ۴۳۷


آرتور کریستینسن، ایران در زمان ساسانیان ISBN964-351-285-1 صفحه: ۴۳۸


آرتور کریستینسن، ایران در زمان ساسانیان ISBN964-351-285-1 صفحه: ۴۵۱


آرتور کریستینسن، ایران در زمان ساسانیان ISBN964-351-285-1 صفحه: ۴۳۳



  • تاریخ بلعمی -شابک: 978-964-363-222-9 صفحه ۹۹۱

[h=2]منابع[/h]
  • زرین کوب، عبدالحسین. تاریخ مردم ایران. تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۴[SUP][شابک مشخص نشده][/SUP]
  • پورداود، ابراهیم. آناهیتا، پنجاه گفتار پورداود، تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۳[SUP][شابک مشخص نشده][/SUP]
  • پیرنیا، حسن (مشیرالدوله). تاریخ باستانی ایران. تهران: انتشارات دنیای کتاب، ۱۳۶۲[SUP][شابک مشخص نشده][/SUP]
  • طبری، محمّدبن حریر. تاریخ طبری جلد دوم. تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۶۲[SUP][شابک مشخص نشده][/SUP]
  • رضا، عنایت‌الله. ایران و ترکان در روزگار ساسانیان. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵[SUP][شابک مشخص نشده][/SUP]
  • محمدی ملایری، محمد. تاریخ و فرهنگ ایران. جلد اول. تهران: انتشارات توس، ۱۳۷۹. شابک: ۷-۵۲۷-۳۱۵-۹۶۴



wikipedia.org
 
Similar threads

Similar threads

بالا