مناظره عاشقانه گفتم ............. گفت.........

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتی که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم

گفتی اگر بيند کسی، گفتم که حاشا می کنم

گفتی ز بخت بد اگر ناگه رقيب آيد ز در

گفتم که با افسون گری او را ز سر وا می کنم


گفتی که تلخی های می، گر ناگوار افتد مرا

گفتم که با نوش لبم آن را گوارا می کنم

گفتی چه می بينی بگو، در چشم چون آيينه ام

گفتم که من خود را در او عريان تماشا می کنم


گفتی که از بی طاقتی دل قصد يغما می کند

گفتم که با يغماگران باری مدارا می کنم

گفتی که پيوند تو را با نقد هستی می خرم

گفتم که ارزان تر از اين من با تو سودا می کنم


گفتی اگر از کوی خود روزی تو را گويم برو

گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم

گفتی اگر از پای خود زنجير عشقت وا کنم

گفتم ز تو ديوانه تر دانی که پيدا می کنم

گفتم که دلا تو در بلا افتادی

گفتا که خوشم تو به کجا افتادی
گفتم که دماغ دوا باید، گفت
دیوانه توئی که در دوا افتادی
__________________
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بگفتم عذر با دلبر كه بی‌گه بود و ترسیدم
جوابم داد كای زیرك، بگاهت نیز هم دیدم
بگفتم ای پسندیده چو دیدی گیر نادیده
بگفت او ناپسندت را، به لطفِ خود پسندیدم
بگفتم گرچه شد تقصیر، دلْ هرگز نگردیده‌ست
بگفت آن را هم از من دان، كه من از دل نگردیدم
بگفتم هجر خونم خورد، بشنو آهِ مهجوران
بگفت آن دامِ لطفِ ماست كاندر پات پیچیدم
چو یوسف كابنِ یامین را به مكر از دشمنان بستد
تو را هم متهم كردند و من پیمانه دزدیدم
بگفتم روزْ بی‌گاه‌ست و بس رهْ دور، گفتا رو
به من بنگر، به ره منگر، كه من ره را نوردیدم
مرا گویی كه رایی؟ من چه دانم
چنین مجنون چرایی؟ من چه دانم
مرا گویی بدین زاری كه هستی
به عشقم چون برآیی؟ من چه دانم
منم در موجِ دریاهای عشقت
مرا گویی كجایی؟ من چه دانم
مرا گویی به قربانگاهِ جان‌ها
نمی‌ترسی كه آیی؟ من چه دانم ...
مرا گویی چه می‌جویی دگر تو
ورای روشنایی؟ من چه دانم
مرا گویی تو را با این قفس چیست
اگر مرغِ هوایی؟ من چه دانم
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگوجز سخن گنج مگو
ور از این بی خبری رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو

گفتم این روی فرشته ست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشته ست و بشر هیچ مگو

گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت می باش چنین زیر و زبر هیچ مگو

ای نشسته تو در این خانۀ پر نقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگ
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتی که : به دل زخم قدیمی داری

با عشق و جنون تو همنشینی داری

گفتم که : شنیده ام که هر شب.. ای دوست

با ماه و ستاره ..شب نشینی داری .
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل گفت شيدا گشته ام از چشم مستِ ماه او
گفتم كه بربند اين سخن راهي جدا است راه او
دل گفت دالان ميزنم گر كوه باشد پيش رو
گفتم كه كوه آري ولي فولاد تفتان است او
دل گفت من آهنگرم در كورهام آبش كنم
گفتم كه زنجيرت كنم گر قصد سازي سوي او
دل گفت او ز انت كنم گر چشم را وامم دهي
گفتم كه چشم زودتر، بنشست در اشعار او
دل گفت دستانت بده، تا بركشم بر گونهاش
گفتم كه دستم نيز هم گمگشته در چشمان او
دل گفت پاهايت بده، تا گام بردارم تو را
گفتم كزان تو پيشتر پايم برفت در راه او
دل گفت پس گوشت بده، تا نغمهاش را بشنوي
گفتم كه نيست اندرش جز نغمهاي از ناي او
دل گفت لعلي داردش، لب را بده كامت دهم
گفتم كه لبهايم شده، وقف ثناي نام او
دل گفت اي سودازده پر ميكشم از سينهات
گفتم خدا را پس مرو، منشين به روي بام او
خنديد دل گفتا به من، كاي مفلسِ بيقلب و تن
خود زودتر رفتي ز من، من هم روم دنبال او
گفتم كه آي ميروي،چون گوش و چشم و دست و لب
اما بدان كه نيستت، جز داغي از هجران او

 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخرین شب گرم رفتن دیدمش

لحظه های واپسین دیدار بود

او به رفتن بود و من در اضطراب

دیده ام گریان، دلم بیمار بود

گفتمش از گریه لبریزم مرو

گفت: جانا ناگزیرم ناگزیر

گفتم او را لحظه یی دیگر بمان

گفت می خواهم، ولی دیرست دیر

در نگاهش خیره ماندم بی امید

سر نهادم غمزده بر دوش او

بوسه های گریه آلودم نشست

بر رخ و بر لاله های گوش او

ناگهان آهی کشید و گفت: وای

زندگی زیباست گاهی گاه زشت

گریه را بس کن مرا آتش مزن

ناگزیرم از قبول سرنوشت

شعله زد در من چو دیدم موج اشک

برق زد در مستی چشمان او

اشک بی طاقت در آن هنگامه ریخت

قطره قطره از سر مژگان او

از سخن ماندیم و با رمز نگاه

گفت میدانم جدایی زود بود

با نگاه آخرینش بین ما

هایهای گریه بدرود بود



مهدی سهیلی
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

گفتم: چه می خواهی

گفتی: چتر

برایت چتر شدم

ندانستم فقط

روزهای بارانی به سراغم می آیی..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یار ما گفت: برویم.
گفتیم: به كجا؟
گفت: به سمتش.
گفتیم: ازكدام طرف؟
- از همه طرف به هیچ طرف و از هیچ طرف به همه طرف.
- چگونه؟
- پروانه وار.
- كی؟
- هر لحظه و هر آن حتی وقتی لحظه‌ای در كار نباشد.
- آخر چطور؟
- با یك نظر.
- چگونه؟
- تسلیم محض.
- چطور تسلیم شویم؟
- در این اقیانوس بی كران دست و پا نزنید.
و ما حاضر شدیم، تسلیم و نظر باز...

و باز حسی از شعور بر وجودمان جاری گشت:



در نظــر بـــازی ما بی خـــبران حـــیرانند
مـن چـنینم كــه نمودم دگر ایشان دانند
عاقـلان نقـــطه پـرگــــار وجــودنــد ولـــی

عـشـــق داند كه درین دایره ســرگردانند
جلوه گاه رخ او دیــده من تــنها نـــیست

ماه و خوررشــید همین آیینه می‌گردانند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتمش آغاز درد عشق چيست؟..... گفت آغازش سراسر بندگيست
گفتمش پايان آن را هم بگو...... گفت پايانش همه شرمندگيست
گفتمش درمان دردم را بگو...... گفت درمانی ندارد، بی دواست
گفتمش يک اندکی تسکين آن...... گفت تسکينش همه سوز و فناست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفت:تنهايي

گفتم:آره



گفت:دوستات كوشن؟

گفتم: همشون گذاشتن رفتن



گفتي: تو كه مي گفتي بهترين هستن!

گفتم:اشتباه كردم



گفتي: منو واسه اونا تنها گذاشتي

گفتم:نه



گفتي:اگه نه،پس چرا ياد من نبودي؟

گفتم:بودم



گفتي:اگه بودي،پس چرا اسمم رو نبردي ؟

گفتم:بردم، همين الان بردم



گفتي:آره،الان كه تنهايي،وقت سختي

گفتم:.....(گر گرفتم از شرم-حرفي واسه جواب نداشتم)

-سرمو اينداختم پايين-گفتم:آره



گفتم:تو رفاقتت كم آوردم،منو بخش

گفتي:ببخشم؟



گفتم:اينقدر ناراحتي كه نمي بخشي منو؟ حق داري

گفتي:نه! ازت ناراحت نبودم! چيو بايد مي بخشيدم؟

تو عزيز تريني واسم،تو تنهام گذاشتي اما تنهات نذاشته بودمو نمي ذارم



گفتم:فقط شرمندتم



گفتي:حالا چرا تنها نشستي؟

گفتم:آخه تنهام



گفتي:پس من چي رفيق؟

من كه گفتم فقط كافيه صدا بزني منو تا بيام پيشت

من كه گفتم داري منو به خاطر كسايي تنها مي ذاري كه تنهات مي ذارن

اما هر موقع تنها شدي غصه نخور،فقط كافيه صدا بزني منو

من هميشه دوست دارم،حتي اگه منو تنها بزاري،

هميشه مواظبت بودم،تو با اونا خوش بودي،منو فراموش كردي تو اين خوشي

اما من مواظبت بودم،آخه رفيقتم،دوست دارم



ديگه طاقت نياوردم،بغض كردمو خودمو اينداختم بغلت،زار زدم،گفتم غلط كردم

گفتم شرمنده ام،گفتم دوست دارم،گفتم دستمو رها نكن كه تو خودم گم بشم

گفتم دوست دارم...



گفتم: داد مي زنم تو بهترين رفيقيييييييييييييييي

بغلت كردم گفتم:تو بن بست رفيقي

يك كلام،خدا تو بهتريني
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم که تو فانیی و من جاودانه ات کنم
گفتی زهی که با سیل اشک روانه ات کنم

گفتم که با عروس دریا ،بت پرست شدی
گفتی خموش برای فراق ، بهانه ات کنم

گفتم که خاک پاک کوی تو توتیای من
گفتی نه حتی ، غبار کویم حواله ات کنم

گفتم که انتظار سردو شب یلدا و من غریب
گفتی که با پیر می فروش روانه ی خانه ات کنم

گفتم که به خاطر دو چشمت توبه می کنم
گفتی که نفرین به خاطره ، چراغ باده ات کنم

گفتم که همراز شده ام و مونس شبهای سرد
گفتی بتاب بتاب که ماه شبانه ات کنم
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

گفتی دوست دارم! گفتم به اندازه چی؟ گفتیبه اندازه اسمان

گفتم: به وسعت همان؟ گفتی: دریا

گفتم: به عمق همین؟ گفتی به عمق دلم که بزرگتر از هر دریایی است.

حالا که مدت ها گذشته می بینم دلت واقعا عمق دارد چون چند نفر دیگه همبعد از من امده اند و هنوز هم جا دارد.


 

white angel

عضو جدید
گفتم دل و دین بر سرِ کارت کردم
هر چیز که داشتم نثارت کردم

گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی
آن من بودم که بی قرارت کردم
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

هستی65

عضو جدید
ما رو باش شما رو باش

ما رو باش شما رو باش

من ميگم چشات قشنگه
تو ميگي دنيا دو رنگه
من ميگم چه قدر تو ماهي
تو ميگي اول راهي
من ميگم بمون هميشه
تو ميگي ببين نميشه
من مي گم خيلي غريبم
تو ميگي نده فريبم
من ميگم خوابت رو ديدم
تو ميگي ديگه بريدم
من مي گم هدف وصاله
تو ولي ميگي محاله
من ميگم يه عمره سوختم
تو ميگي قلبم رو دوختم
من ميگم چشمات و وا كن
تو ميگي من و رها كن
من ميگم خيلي ديوونم
تو ميگي آره مي دونم
من ميگم دلم شكسته ست
تو ميگي خوب ميشه خسته ست
من ميگم بشين كنارم
تو ميگي دوستت ندارم
من ميگم بهم نظر كن
تو ولي ميگي سفر كن
من ميگم واسم دعا كن
تو ميگي نذر رضا كن
من ميگم قلبم رو نشكن
تو ميگي من مي شكنم من ؟
من ميگم واست مي ميرم
تو ميگي نمي پذيرم
من ميگم شدم فراموش؟
تو ميگي نه ، رفتم از هوش
من ميگم كه رفتم از ياد ؟
تو ميگي نه مرده فرهاد
من ميگم باز شدي حيروون ؟
تو ميگي بيچاره مجنون
من ميگم ازم بريدي ؟
تو مي پرسي نا اميدي ؟
من ميگم واسم عزيزي
تو ميگي زبون ميريزي؟
من ميگم تو خيلي نازي
تو ميگي غرق نيازي
من ميگم دلم رو بردي
تو ميگي به من سپردي ؟
من ميگم كردم تعجب
تو ميگي ديگه بگو خب
من ميگم تنهايي سخته
تو ميگي اين دست بخته
من ميگم دل تو رفته
تو ميگي هفت روزه هفته
من ميگم راه تو دوره
تو ميگي چاره عبوره
من ميگم مي خوام بشم گم
تو ميگي حرفاي مردم ؟
من ميگم نگذري ساده ؟
تو ميگي آدم زياده
من ميگم دل به تو بستن ؟
تو ميگي اينقده هستن
من ميگم تنهام ميذاري ؟
تو ميگي طاقت نداري ؟
من ميگم خدا به همرات
تو ميگي چه تلخه حرفات
من ميگم اهل بهشتي
تو ميگي چه سرنوشتي
من ميگم تو بي گناهي
تو ميگي چه اشتباهي
من ميگم كه غرق دردم
تو ميگي مي خوام بگردم
من ميگم چيزي مي خواستي ؟
تو ميگي تشنمه راستي
من ميگم از غم آبه
تو ميگي دلم كبابه
من مي گم برو كنارش
تو ميگي رفت پيش يارش
من ميگم با تو چيكار كرد ؟
تو ميگي كشت و فرار كرد
من ميگم چيزي گذاشته ؟
تو ميگي دو خط نوشته
من ميگم بختش سياهه
تو ميگي اون بي گناهه
من ميگم رفته كه حالا
تو مي گي مونده خيالا
من ميگم مي آد يه روزي
تو ميگي داري مي سوزي
من ميگم رنگت چه زرده
تو مي پرسي بر ميگرده ؟
من ميگم بياد الهي
تو ميگي كه خيلي ماهي
من ميگم ماهت سفر كرد
تو ميگي تو رو خبر كرد ؟
من ميگم هر كي با ماهش
تو ميگي بار گناهش؟
من ميگم تو بي وفايي
تو ميگي بريم يه جايي
من ميگم دلم اسيره
تو ميگي نه خيلي ديره
من ميگم خدا بزرگه
تو ميگي زندگي گرگه
من ميگم عاشق پرنده ست
تو ميگي معشوق برنده ست
من ميگم به روزها شك كن
تو ميگي بهم كمك كن
من ميگم خدانگهدار
تو ميگي تا چي بخواد يار
من ميگم كه تا قيامت
برو زيبا به سلامت
پشت تو آب نمي ريزم
كه نگی روندم عزيزم
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mahdi26465

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید..........گفتم که نان گران شد گفتا گرانتر آید
گفتم ز نرخ قصاب فریاد ما بلند است........گفتا که گوشت کم خور تا حاجتت بر آید
گفتم که از گرانی جانم به لب رسیده......گفتا تحملش کن تا جان تو در آید
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
مچو مجنون، کو سگی را می نواخت

بـوسـه اش مـیداد و پـیـشش می گداخت

گِـردِ او مـی گشت خـاضـع در طـواف

هـم جُُـلاب شــکــرش مــی داد صـاف

بـوالـفـضـولـی گـفـت:ای مـجـنـونِ خام

این چه شید است،این که می آری مدام؟

پــوزِ ســگ دائــم پـلـیـدی مــیـخـورد

مَـقـعـد خــود را بــه لـب مــی اُسـتـرد

عـیـب هــای ســگ بـسـی او برشمرد

عـیـب دان از غــیـب دان بـویی نبرد

گـفـت مـجـنـون: تو همه نـقـشـی و تن

انــدر آ و بـنـگــرش از چــشـــم مـــن

کــاین طـلـسـم بــسـتـۀ مــولاسـت ایـن

پــاســبــان کـوچـــۀ لــیــلاســـت ایــن

هــمّـتـش بــین و دل و جان و شناخت

کـو کـجـا بـگزیـد و مسکن گاه ساخت

او ســگ فرّخ رخِ کـهـف مــن اســت

بـلـکـه او همدرد و هم لَـهفِ من است

آن سـگـی کـه بــاشــد انــدر کــوی او

مـن به شیران کی دهم یک موی او؟

ای که شیران مر سـگانـش را غــلام

گفت امکان نیست،خامـش،والـسّــلام
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتی سلامُ علیکم، سپس خداحافظ

گفتم اگرچه ندارم نفس، خداحافظ

گفتی که عشق تو با هوس یکی باشد...

گفتم اگرچه که باشد هوس، خداحافظ

گفتی که چشم خودم را که حیف تو کردم

گفتم فدای دو چشمت، که پس خداحافظ

گفتی اگرچه که سردم گهی، دلیلش چیست؟

گفتم چرا که تو گفتی ز بس خداحافظ

گفتی که این همه آدم، ز من گریزان شو

گفتم اگر که نباشی، نه کَس، خداحافظ

گفتی که بشکن و از این قفس رهایی یاب...

گفتم که باز کرده ای تو قفس، خداحافظ

گفتی بگو به سلامت، سپس ز من بگذر

گفتم که "چاره ندارم"، سپس، "خداحافظ"...

علی پویانی
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفت :ای عشق مرا جلوه نظر کن
گفت:در باد مشو شیوه حذر کن

گفت: فریاد زنم عاشقی ام را
گفت: دردام شوی ره ز دگرکن

گفت:هجران من آخر کی شودروز
گفت:دل ده به طلب عشوه زسرکن

گفت:ایام برفت فر دلارام نیآمد
گفت:فال مزن راهبانی بدر کن

گفت:ای عشق تو وصالم به سرانجام
گفت:بی واسطه خود باش و خبر کن

گفت: مستحق باشم از آن مُشک ببویم
گفت:وقتش چو رسد عرش سفر کن

گفت:وجودم همه در شعله فرزان
گفت:بادیست بر آتش تو گُذر کن

گفت:پیرانه آن خسروخوبان بدانم
گفت:دل مشتاق فراوان و نظر کن

گفت:آنسان شویم سوگلی ازبحرتقاضا
گفت:آرامش گیتی به تقلا و ثمر کن
جعفر سمنبر
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]بهت گفتم که می ترسم...از این رفتن هایبیگاه[/FONT]...
[FONT=&quot]سفر های بی خبر....گفتی نترس[/FONT]...
[FONT=&quot]گفتم بی خبری منو میکشه...گفتی خبرت میکنم[/FONT]
[FONT=&quot]گفتم کی تموم میشه ...گفتی دیگه چیزی نمونده[/FONT]...
[FONT=&quot]گفتم دوستت دارم دیوونه،دیوونتم[/FONT]....
[FONT=&quot]گفتی:منم دوستت دارم[/FONT] ...
[FONT=&quot]الان کجایی که جوابم و بدی؟[/FONT]
[FONT=&quot]خیلی دوست داری برم نه؟ولت کنم که آسودهبشی؟[/FONT]
[FONT=&quot]سر دو راهی یه چیز منو نگهداشته[/FONT]...
[FONT=&quot]بوسه ی آخرت و قر آنی که تو دستت قسمم دادی[/FONT]...
[FONT=&quot]نگاهتو دوست دارم...ازم می گیری؟[/FONT]
[FONT=&quot]نمی خوام برم اما چیکار کنم که بی خبریمنو مردد میکنه[/FONT]...
[FONT=&quot]شب دارم واسه موندن و به تو رسیدن دعا میکنم[/FONT]...
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]گفتم که بیحالم چنین[/FONT]
[FONT=&quot]گفتی که حالت میشوم[/FONT]

[FONT=&quot]گفتم بیا حالم ببین[/FONT]
[FONT=&quot]گفتی محالت میشوم[/FONT]

[FONT=&quot]آرش منتظری[/FONT]
 

paria.z68

عضو جدید
گفتمش دل می خری؟

پرسید چند؟

گفتمش دل مال تو، تنها ...بخند

خنده ای کرد و دل ز دستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل ز دستش روی خاک افتاده بود

رد پایش روی دل جا مانده بود...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم که دوستت دارم،گفتی که باور نداری

گفتم این کلمه را از حفظ نمی گویم از ته دلم می گویم،گفتی دلم را نیز باور نداری

سکوت تلخی کردم و از ته دلم آه کشیدم.مدتی سکوت با چشمانی خیس
گونه ام خیس شد و قلبم شکسته
گفتی که تو قلبم را شکستی،گفتم که قلبت شکسته نشد،احساست در هم شکست
گفتی سکوت کن می خواهم گریه کنم ،من نیز سکوت کردم و با گریه تو نا آرام شدم و اشک ریختم
گفتی بی خیالی از اشکهایم،چیزی نگفتم،و باز سکوت و یک آه تلخ
گفتی کاش که عاشق نمی شدم ،گفتم عاشقی همه این دردها را دارد
گفتی خسته شدی از همه کس،گفتم من با تو می مانم
گفتی خیلی تنهایی،گفتم کسی که عاشق است تنهایی را نمی شناسد
و باز گفتی تنهایی،گفتم کسی که عاشق است قلب یارش باید همان تنهایی او باشد
گفتی که این حرفهایت تکراری است،گفتم به جز تکرارش راهی نیست
گفتی که آغوشت را می خواهم،گفتم که منتظر بمان عزیزم
گفتی که شانه هایت را می خواهم،دلم به درد آمد از دوریت و به غم نشستم
گفتی که تو از حرفهایم پریشانی،گفتم حرفی نیست و حرفهایت شکنجه ای بیش نیست
گفتی که لبخندی بزن،گفتم که حس لبخند نیست
گفتم با این که این کلمه تکراریست و با این که باور نداری باز می گویم که دوستت دارم
چیزی نگفتی و سکوت کردی
گفتم که دوستت دارم،دوستت دارم و دوستت دارم و اشک از چشمانم سرازیر شد
و باز چیزی نگفتی و به جای سکوت این بار تو نیز مانند من اشک ریختی…
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتی "بخند" .... گفتم " نگاه کن"
گفتی" بگو " ....گفتم "بشنو"
گفتی "عاشق شو" ..... گفتم "حس کن"
گفتی "ثابت کن" .... گفتم "لمس کن"
گفتی "گریه کن" .... گفتم "بزن"
گفتی " برو " ....گفتم ... "خدا نگهدار"
ببین !
همیشه حرف ، حرف تو بوده!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رفتم به در میکده یک شب
دلگیر و بر آشفته و دلسرد

گفتی به کدامین گنهت بگذرم امشب
گفتم کرمت هر چه بود نیک باشد

گفتی در توبه به همه روی گشاده
گفتم ره توبه ره عشق است نه باده

گفتی گنهت چیست پریشان دل ساده
گفتم دلم از دوری تو گشته خرابه

گفتی تو چه خواهی که تسلا کنه جانت
گفتم به تمنا که یه جرعه می نابت

گفتی طلب عشق ره اول ان است
گفتم عطش عشق به از هر چه جز آن است

گفتی اگر از هفت ره عشق گذر کردی سلامت
می کنی به من گوشه نگاهی به عنایت
 

paria.z68

عضو جدید
گفتم تو شیرین منی
گفتا تو فرهادی مگر؟

گفتم خرابت می شوم
گفتا تو آبادی مگر؟

گفتم ندادی دل به من
گفتا تو جان دادی مگر؟

گفتم ز کویت می روم
گفتا تو آزادی مگر؟

گفتم فراموشم مکن
گفتا تو در یادی مگر...؟
 

:)fatemeh

عضو جدید
رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم
هم بی‌دل و بیمارم هم عاشق و سرمستم

صد گونه خلل دارم ای کاش یکی بودی
با این همه علت‌ها در شنقصه پیوستم

گفتا که نه تو مُردی گفتم که بلی اما
چون بوی توام آمد از گور برون جستم


آن صورت روحانی وان مشرق یزدانی
وان یوسف کنعانی کز وی کف خود خستم

خوش خوش سوی من آمد دستی به دلم برزد
گفتا ز چه دستی تو؟ گفتم که از این دستم...


مولوی​
 

:)fatemeh

عضو جدید
گفتي که مرا دوست نداري گله اي نيست
بين من و عشق تو ولي فاصله اي نيست

گفتم که کمي صبر کن و گوش به من کن
گفتي که نه بايد بروم حوصله اي نيست

پرواز عجب عادت خوبيست ولي حيف
تو رفتي و ديگر اثر از چلچله اي نيست

گفتي که کمي فكر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغله اي نيست

رفتي تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مساله اي نيست



مریم حیدرزاده
 

*marzie*

عضو
گفتی که مستت میکنم
پر زانچه هــستت میکنم

گـــفتم چـــگونه از کجا؟
گفتی که تا گـفتی خودآ

گفتی که درمــانت دهم
بر هـــــجر پـایـانت دهم

گفتم کجا،کی خواهد این؟
گفتی صـــبوری باید این



#مولانا
 

*marzie*

عضو
گفتم که بعد از آن همه دل‌ها که سوختی
کس می‌خورَد فریب تو؟!
گفتا هنوز هم ...


#رهی_معیری
 

Similar threads

بالا