نظر سنجی مسابقۀ ادبی 14

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سلام دوستان و همراهانِ خوبم در تالارِادبیات!

با تشکر از شرکت عزیزانم در مسابقۀ
ادبی 14نوبت به نظر سنجیِ این مسابقه رسید.

:: دوستانِ عزیز! قبل از شرکت در نظرسنجی به نکاتِ زیر توجه کنید ::

1-
فقط عزیزانِ دعوت شدهمی تونن در نظر سنجی شرکت کنن، رایِ بقیۀ دوستان حذف خواهد شد.

(این شرط برای پرهیز از بروز اشکالات احتمالی منظور شده)

2-دوستانِ شرکت کننده در مسابقه به متنِ خودشون نمی تونن رای بدن.

3- از شرکت کننده هایِ مسابقه انتظار دارم برایِ متنشون تبلیغ نکنن و اجازه بدن در شرایطِ مساوی برنده ها انتخاب بشن.


دوستانِ گلم! از بینِ 13 متنِ زیر لطفا به 4 متن (با نوشتن شمارۀ متن ها) رای بدین.

مهلتِ نظر سنجی تا شنبه 30 آبان ماه 1394

دوستان بعد از رای دادن لطفا پستتونو ویرایش نکنین.


جوایزِ مسابقه:

نفرِ اوّل 200 امتیاز

نفرِ دوّم150 امتیاز

نفرِ سوم100 امتیاز




...عنوانِ مسابقه: شعر یا متنِ ادبیِ در موردِ "پاییز"...



متن شمارۀ 1


پاییز که می‌شه ما بی‌اختیار می‌ریم اتاقِ جمشید. پاییز یه‌هو می‌آد، توو یه‌روز، مثل بهار و بقیه. صپ زود بیدار می‌شی می‌بینی حیاط شده طوفان رنگ و رنگ که برپا در دیده می‌کند. ما هم مثل عوام‌الناس، مثل سیاوش قمیشی و کریستی برگ عقیده داریم پاییز دل‌گیره. شباش صدای بوف می‌آد. به جمشید می‌گیم: سر معرکه مهمون نمی‌خوای دل‌مون گرفته؟ می‌گه: بابا کجاش دل‌گیره؟ نگا نارنگیا رُ ، نگا نارنجیا رُ ، به‌زبانِ حال با انسان سخن می‌گه. خرمالو رُ ببین. می‌گم: جمشید نارنجی چیه؟ مهر، آبان، وای از آذر؛ چه‌جوری بگذرونیم امسالُ ؟ تولد جمشید آبانه. خب معلومه خوشش می‌آد. راه می‌ره می‌گه: دنیا یعنی محاسنِ پاییز. می‌گم: خب مثلا چارتا مثال بزن از این محاسن. می‌گه دلبر لباس قشنگا رُ از توو گنجه درمی‌آره، پایین کمی لخت، بالا کت و کلفت، آدم حظ می‌کنه. می‌گم: اولا چش‌تُ درمی‌آرما، دوما این‌که نصفش معایبه، حیف تابستون نبود که همه‌ش لخت؟ یه چای می‌ریزه می‌ذاره جلومون، می‌گه: حالا دلبر هیچی، شبا رُ چی می‌گی؟ مگه تو خودت عاشق شبا نیستی؟ پاییز همه‌ش شبه دیگه. نصف روز غروبه. می‌گم: آقا ما دو سّاعت شب بسّ‌مونه، زیادم هست. می‌خوایم زودتر بیدار شیم تموم شه. یه چراغی می‌ذاریم اون گوشه تاریک‌روشن می‌شینیم ستاره می‌شمریم تا سحر چه زاید باز. می‌گه چایی از دهن افتاد.
جمشید اگه پاییز این‌قدی که تو می‌گی خوبه، چرا ما هر سال روز اول پاییز دل‌مون خالی می‌شه؟ همه به این زردی و نارنجی نگاه می‌کنن حال‌شون جا می‌آد، چرا ما بلد نیستیم؟ چرا همه رفته بودناشون رُ می‌ذارن برا پاییز؟ چرا پاییز هیشکی برنمی‌گرده؟
جمشید یه سیبیل نازک داره، سفید شده، خیــــلی ساله این‌جاس، همه‌ی پاییزای آسایشگاه رُ دیده. می‌گه: این درخت بزرگه نا نداره، وگرنه بهت می‌گفتم پادشاه فصل‌ها یعنی چی. می‌گم: جمشید یادته هف‌هش ده سال پیشا، این زن و شوهر اتاق بغلیه رُ ؟ یارو سیبیل از بناگوش دررفته‌ رُ می‌گم، واسه خودش هیبتی داشت قدیما، خوب باهم چسبیده بودن، آبان بود یا آذر، ماه آخر پاییز، که مدیریت قدیمی درُ با لگد شکست رفت توو، دید دست همُ گرفتن، تیکه و پاره، رفتن که رفتن. پاییز نبود؟ یه قلپ چای می‌خوره، می‌گه: آره یادمه. جمشید اون یارو که ته راهرو می‌شست، سرشُ می‌کرد توو حقوق‌بشر چی؟ همین وختا بود دیگه. بهش می‌گفتیم داداش حیف تو نیست؟ برو دنبال یه کار آبرومند. یه کلمه هم حرف نمی‌زد، هی فقط یواش می‌گفت: همینه آبرو. لاغر بود. اصن نفهمیدیم چرا آوردنش قاطی ما. یادته در حیاطُ زدن، رفتیم وا کردیم، کسی نبود. گذاشته بودنش پشت در، بی‌حقوق، با چشِ بسته، آبروشم دستش بود. پاییز بود بابا.
جمشید پا می‌شه می‌ره کنار پنجره، فک می‌کنه ما حالی‌مون نیست. هرسال همینه کارش. می‌گم: جمشید ما چرا تا این زرد و قرمزا رُ می‌بینیم بند دل‌مون پاره می‌شه؟ پس کدوم رنگا قراره حال ما رُ خوب کنن ما مرخص شیم بریم پی کارمون؟ اون یکی رُ یادته رشید بود؟ دستاشُ تکون می‌داد. با عینک و سر فرفری وسط راهرو می‌گفت: لبت کجاست که خاک چشم به‌راه است. یه‌بارم خیال کردیم داره واسه دلبر می‌خونه، نزدیک بود سیراب شیردونش کنیم. چی شد اون؟ عشق صف نونوایی بود. هرچی از مدیریت پرسیدیم جواب سربالا داد. پاییز نبود؟ همین وختا بودا جونِ تو، که دیگه از نونوایی برنگشت، آخرم ورداشتن یه ورق کاغذ چسبوندن پشت شیشه، که خودسر شده، اشتباه شده باس ببخشین.
آدم به‌دلش چطوری حالی کنه که اشتباه شده؟
جمشید نشسته رو زمین، کنار دیوار، تکیه داده، خیره به روبه‌رو. عین هر سال. می‌شینم کناردستش، پای دیوار، می‌گه وردار یه نارنجی بزن رها کن این حرفا رُ . دوتا پر نارنجی می‌ذاریم کف دست‌مون، دراز می‌کنیم جلوش، بیا تو هم بزن. یارو غریبه‌هه می‌گه: چیه؟ با کی کار داری؟ می‌گم: جمشید خودتُ لوس نکن بابا، نارنجی رُ بزن بلند شو بریم توو حیاط. می‌گه: جمشید کیه دیوونه؟ بده بینم اون داروی نظافتُ، خودتم برو پی کارت.
اللهم صل علی محمد و آل محمد...
نشسته، تکیه به‌دیوار، می‌گم: اگه نیای تنها می‌رمـا. تولد جمشید آبانه. عین همون آبانی که هرچی در زدیم وا نکرد. نشست کنار دیوار، خیره موند تا پایــــیزهر سال. رفتیم به مدیریت گفتیم: ببخشین چرا اسم جمشید ُ توو این کاغذتون ننوشتین؟ گفت: جمشید کدوم بود؟ گفتیم: همون که تولدش آبانه. حالا هم آبانه دیگه. پس چرا نیست؟ اینم پاییز. جمشید می‌گه: یه چای دیگه بریزم؟ می‌گم: چای نمی‌خوام، بیا بیشین پاییز خیلی یادت ُ می‌کنم. از پنجره اتاق می‌بینم‌اش وسط حیاط، زردا و نارنجیا رُ با پا هم می‌زنه، می‌خنده، می‌خونه: پادشاه فصل‌ها پاییز...


متن شمارۀ 2


با پاییز سر یک میز نشسته ام
قهوه ای تلخ را با هم مینوشیم
تنها به چشمانم نگاه میکند
تمام حرفهای نگفته ام را میداند
بیا سیگاری مهمانم باش
اینجا سر هر دوربرگردان عشق ممنوع است.


متن شمارۀ 3


در "پاییز" یافتمت...
تنها شکوفۀ جهان
که در پاییز روییدی!


متن شمارۀ 4


بانوی شعرهای من
پاییز رسید
به هوای گذشته تو هم بیا
این همه بهانه حیف است تنها بمانیم


قرار ما
پسین روز مهر
زیر آسمان دلواپس ابری
پشت ازدحام سایه ها
نیمکت همیشگی
نرسیده به نارون پیر آشنا

راستی
چترت را نیاور
نذر کرده ام باران بیاید
موهای خیس به تو می آیند

بین خودمان باشد
بانو
چشمهایت را هنوز دوست دارم!


متن شمارۀ 5


چایت را بنوش
و نگران فردا نباش
که از گندمزار من و تو
در این پاییز
مُشتی کاه می ماند
برای باد


متن شمارۀ 6


شهریور هم رفتارش عاشقانه است .....!
فقط ادعا میکند گرم است ...؛؛
ولی ...؛؛دیدی چند شب ,چه کرد ...؟
گرد وخاک کرد ...!
بعد هم بغض کرد ...و بغضش ترکید ...!
گوشت را بیاور جلو ...بین خودمان باشد ...؛؛
گمان کنم عاشق پاییز شده است ...!!
دلش گیر پاییز است ...!
دلم نمیاید به او بگویم وقتی به پاییز میرسی تمام شده ای ...!!!
یعنی انگار قسمت عاشقی همین است ...
کاش میشد تمام نشد و رسید ...
کاش میشد ....

متن شمارۀ 7



آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او باران، سرودش باد.
جامه اش شولای عریانی‌ست.
ورجز،اینش جامه ای باید .
بافته بس شعله ی زرتار پودش باد .
گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد ، یا نمی خواهد .
باغبان و رهگذران نیست .
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد ،
ور برویش برگ لبخندی نمی روید ؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن .
پادشاه فصلها ، پائیز

متن شمارۀ 8


کسی این قدر بارانی
کسی این قدر نارنجی...
فقط پاییز گه گاهی
شبیه توست.

متن شمارۀ 9



مژده ای دل که دگربار خزان می آید
سوی افسرده دلان مونس جان می آید

گفتمش یارکجا؟ گفت: خمش هیچ مپرس
هم نوا با دگران ,دست زنان می آید

چه خبرگشت؟ که دنیا همه زیروزبر است؟
پس بگو چیست که اینسان سیلان می آید؟

چه وصالی است که اندر طلبش شب هنگام
دل وجانم زطرب رقص کنان می آید؟

ساقیا شادی بی حد بنگر زودبیا!
کاین می وصل همینک غلیان می آید

"بس کنم گرچه که رمز است بیانش نکنم
خود بیان را چه کنی؟جان بیان می آید " 1

-------------------------------------
1-استقبال وتضمینی ازغزل زیبای مولانا با مطلع "یارب این بوی خوش از روضه ی جان می آید......."


متن شمارۀ 10




پاييز جان! چه شوم ، چه وحشتناك
اينك، بر اين كناره ي دشت ، اينك
اين كوره راه ساكت بي رهرو
آنك، بر آن كمركش كوه ، آنك
آن كوچه باغ خلوت و خاموشت
از ياد روزگار فراموشت


پاييز جان ! چه سرد ،‌ چه درد آلود
چون من تو نيز تنها ماندستي
اي فصل فصلهاي نگارينم
سرد سكوت خود را بسراييم
پاييزم ! اي قناري غمگينم

مهدي اخوان ثالث

متن شمارۀ 11

بي تـــو ..
فرقـــي نمي كند پاييــــز باشد يا بهــــــار ..
بي تـــو ..
هميشه زمستـــــــان است ...

متن شمارۀ 12


پاییز 🍁


رقص برگ های طلایی پاییز
مرا...
به یاد رقص گیسوان طلایی ات می اندازد
عشق اذرین من...
تو را همچون مهرِ مهربانِ پاییز دوست دارم
مهرم باش اما پاییزم مباش

متن شمارۀ 13


پاییز
شايد زنی ست
با پيراهن ِ راه راه نارنجی
که دامن ِ زردش را
کمی بالا گرفته
و پابرهنه و آرام
از لابه لاي شهر
رد که نه ... آواز مي شود

کافی ست
صدای خاطره ای را کمی بلند کنی
و از پشت پنجره
قد و بالایش را نگاه
جان خودم مثل چنارها
عاشقش می شوی .


حمید_جدیدي



موفق باشید عزیزانم

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
انتخاب تعدادی از بین این متنهای زیبا کمی سخت است
ولی به رسم ادب
انتخاب من، متنهای 1، 4، 8 و 12 می باشد.

یا حق:gol:

ممنون از همراهیتون دوست عزیز

مانا باشید:gol:

 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
سلام


ضمن تشکر از نغمه عزیز، مدیر خوب و کار درست
تالار ادبیات و همه دوستانی که لطف کردند
و در این مسابقه شرکت کردند.

همه - شعرها و متن های مسابقه - عالی بودن، مرسی
از این حسن انتخاب و دست نوشته های زیبا.

متاسفانه طبق روال مسابقه فقط
باید چهار تا از این نوشته ها رو انتخاب کنیم!


شماره های ١ و ٨ و ٩ و ١٠
رو انتخاب می کنم.

ممنون نغمه جان.

:gol:







 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سلام


ضمن تشکر از نغمه عزیز، مدیر خوب و کار درست
تالار ادبیات و همه دوستانی که لطف کردند
و در این مسابقه شرکت کردند.

همه - شعرها و متن های مسابقه - عالی بودن، مرسی
از این حسن انتخاب و دست نوشته های زیبا.

متاسفانه طبق روال مسابقه فقط
باید چهار تا از این نوشته ها رو انتخاب کنیم!


شماره های ١ و ٨ و ٩ و ١٠
رو انتخاب می کنم.

ممنون نغمه جان.

:gol:






سلام بیژن جان

لطف داری عزیز

من هم از همراهی و همکاری همۀ عزیزانم تشکر می کنم

یه تشکر ویژه از بیژن عزیز که موضوع مسابقه پیشنهاد ایشون بود




 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
6 (واقعا دید قشنگی به اواخر شهریور امسال داشتین....واقعا زیبا بود)
5
13
3
سلام متن و شعر همه ی دوستان قشنگ بود....خسته نباشین....:gol:
نغمه ی عزیز ممنونم از دعوتت بانو:gol:

سلام عزیزم

ممنون که شرکت کردی خانوم گل:gol:

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سلام عزیزم
ممنون بابت این همه زحمتی که می کشین...:gol::gol:

قشنگ بودن ....یه کوچولو سخته....اما شماره3،4،8،11
ممنون بابت اطلاع رسانی


سلام گلم

لطف کردی ، ممنونم ازت عزیزم:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سَلـآم/.
وای چه خـــوبه! هم موضوع هم شماره مسـابقه :)

1
4
7
12

مِـرسی از نغمه جـآن برای ِ مسابقه ی بی نظیرش و بقیه دوستان ِ شرکت کننده و رای دهنده :gol:

سلام رزا جون

مرسی عزیزم، ممنون از تو و حضور قشنگت:gol:

 

Similar threads

بالا