این شعر فریدون مشیری را تقدیم می کنم به کسی که با ورودش به زندگیم جان دوباره بخشید
بودن را برایم معنی کرد و عشق را به من هدیه داد. کسی که عاشقانه عاشقم کرد.
بودن را برایم معنی کرد و عشق را به من هدیه داد. کسی که عاشقانه عاشقم کرد.
من به این جمله می اندیشم!
به تو می اندیشم!
ای سراپا خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم!
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم!
تو بدان این را
تنها تو بدان
تو بیا
تو بمان با من تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گل ها تو بخند!
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی ست
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!
به تو می اندیشم!
ای سراپا خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم!
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم!
تو بدان این را
تنها تو بدان
تو بیا
تو بمان با من تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گل ها تو بخند!
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی ست
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!
not of these do i think
of you do i think
o you all over goodness
of you alone do i think
every time
every place
in whatever state of you do i think
you know this
only you know this
come
stay with me stay you alone
shine upon dark night for the moonnight
maybe i die to you but smile for every flowers
only one drop of my life remaines
of you do i think
o you all over goodness
of you alone do i think
every time
every place
in whatever state of you do i think
you know this
only you know this
come
stay with me stay you alone
shine upon dark night for the moonnight
maybe i die to you but smile for every flowers
only one drop of my life remaines
drink up the last drop of this empty goblet