محور اول: آسيبها : حصاربندى و حصارشكنى . سلامت : مرزشناسى
محور اول: آسيبها : حصاربندى و حصارشكنى . سلامت : مرزشناسى
اشاره: در اين محور، آسيبهاى تربيت دينى، در دو سوى متقابل، حصاربندى و حصارشكنى ناميده شده اند . در حصاربندى، نظر بر اين است كه خط مشى اساسى براى تربيت دينى افراد، دور نگاه داشتن آنان از بدى و نادرستى است . اين شيوه ى قرنطينه سازى، خود، يكى از منشاهاى آسيب زاست; زيرا با مانع شدن آنان از مواجهه با بدى و نادرستى، توان مقاومت را در آنان تحليل مىبرد . قرنطينه سازى، تنها به صورت موقت و در برخى از مراحل اوليه ى تربيت رواست، اما تبديل آن به خط مشى اساسى تربيت، در حكم مبدل ساختن آن به يكى از عوامل آسيب زايى است . از سوى ديگر، حصارشكنى و قراردادن افراد در معرض مواجهه با جريانهاى مختلف فكرى و عملى، بدون فراهم آوردن قدرت تحليل و مقاومت در آنان نيز منشا آسيب زايى است .
حالتسلامت در تربيت دينى، مرزشناسى است . مرزشناسى چون يكى از عوامل راهبردى در تربيت دينى است، حاكى از آن است كه بايد در جريان طبيعى زندگى، در مواجهه با بدىها و نادرستىها، توانايى تبيين و تفكيك ميان خوبى و بدى يا درستى و نادرستى را به صورت مدلل در افراد فراهم آورد و به اين ترتيب، زمينه ى مهار گرايشهاى آنان به بدى و نادرستى را مهيا كرد . مرزشناسى با تقواى حضور ملازم است، نه با تقواى پرهيز و مصونيت در متن موقعيت را جستوجو مىكند، نه مصونيت در قرنطينه را .
با توجه به چارچوب كلى آسيب و سلامت در اين محور، به بررسى آن در مورد خاص
مهدويت خواهيم پرداخت . بر اين اساس، بهره ورى از مهدويت در امر تربيت، در دو صورت آسيب زا خواهد بود . هنگامى كه فهم ما از اين اصل اعتقادى و عمل ما در پرتو آن، به صورت حصاربندى جلوه گر شود و هنگامى كه موضع ما در قبال آن به حصارشكنى منجر شود .
در شكل نخست از آسيب زايى، تصور و برداشتى ايستا از مهدويت و انتظار مهدى (عج) وجود دارد . به اين معنا كه دو صف حق و باطل، هر يك با پيروان خود، برقرارند تا زمانى كه ظهور رخ دهد و باطل مضمحل شود . در اين فاصله، پيروان حق بايد بريده و بركنار از پيروان باطل، "انتظار" بكشند تا لحظهى وقوع واقعه فرارسد . در اين تصور، دوران غيبت، به مثابهى "اتاق انتظار" است كه بايد در آن، به دور از اهل باطل، نشست و منتظر بود تا صاحب امر بيايد و كار را يكسره كند . تلاش افراد در اينجا براى دور نگاهداشتن و مصون داشتن خود و ديگران، از اهل باطل است . پىآمد چنين فهمى از مهدويت، به صورت تربيت قرنطينهاى آشكار مىگردد كه در آن مىكوشند افراد را با كنار كشيدن از معركه، همراه با انتظارى انفعالى، مصون نگاه دارند .
اين پىآمد تربيتى، گونهاى آسيب زا از تربيت را نشان مىدهد; زيرا منطق حصاربندى بر آن حاكم است كه عبارت از افزايش آسيب پذيرى فرد از طريق دور نگاهداشتن وى از مواجهه است . اما اين آسيب زايى، خود، از كژفهمى نسبت به مهدويت نشات يافته است . اگر مهدويت، ناظر به غلبه ى نهايى حق بر باطل است، بايد اين غلبه را در پرتو قانون كلى چالش ميان حق و باطل فهم كرد . در چالش با باطل است كه حق غالب مىگردد: «بلكه حق را بر باطل فرومىافكنيم، پس آن را درهم مىشكند، و ناگاه نابود مىگردد . واى بر شما از آنچه وصف مىكنيد» .
(1)
در روايات نيز مسالهى مهدويت،
نه در قرنطينه، بلكه در فضاى باز، يعنى در عرصه ى مواجهه و چالش ميان حق و باطل ترسيم شده است . به تعبير روايتى كه در زير آمدهاست، مؤمنان در عصر غيبت، چون ساكنان كشتى اسير در پنجه ى توفانند كه با آن واژگون و زيرورو مىگردند . آنان با پرچمهاى اشتباه انگيز روبهرو خواهند بود و بايد چنان بصيرتى داشته باشند كه پرچم مهدى (عج) را از پرچمهاى دروغين بازشناسند . در چنين عرصه ى چالش خيزى است كه بايد كسى ايمان خويش را محفوظ نگاه دارد; قرنطينهاى در كار نيست . روايت چنين مىگويد:
مفضل بن عمر جعفى گويد: شنيدم كه شيخ - يعنى امام صادق عليه السلام - مىفرمود: «مبادا علنى كنيد و شهرت دهيد . بدانيد به خدا قسم، حتما مدت زمانى از روزگار شما غايب خواهد شد و بىترديد پنهان و گمنام خواهد گرديد تا آنجا كه گفته شود: آيا او مرده است؟ هلاك شده است؟ در كدامين سرزمين راه مىپيمايد؟ و بدون شك ، ديدگان مؤمنان بر او خواهد گريست و همچون واژگون شدن كشتى در امواج دريا، واژگون و زيرورو خواهند گرديد . پس هيچكس رهايى نمىيابد مگر آنكس كه خداوند از او پيمان گرفته و ايمان را در دل او، نقش كرده و با روحى از جانب خود تاييدش فرموده باشد . بىترديد، دوازده پرچم اشتباهانگيز كه شناخته نمىشود كدام از كدام است، برافراشته خواهد شد . . .» . (2)
در همين سياق، روايات فراوانى وجود دارد حاكى از اين كه در دوران غيبت، آزمونهاى سنگين و دشوارىهاى بسيار رخ خواهد داد .
به طور مثال، در روايتى از جابر جعفى آمده است كه مىگويد: «به امام باقر عليه السلام گفتم كه گشايش در كار شما كى خواهد بود؟ پس فرمود: هيهات! هيهات! گشايش در كار ما رخ نمىدهد تا آن كه شما غربال شويد و بار ديگر غربال شويد - و اين را سه بار فرمود - تا آن كه خداى تعالى، تيرگى را (از شما) زايل كند و شفافيت (در شما) به جاى ماند .» (3)
چنان كه عبارات مذكور نشان مىدهد، دوران غيبت، دوران مواجهه با موقعيتهاى سخت و آزمونهاى دشوار است كه در نتيجهى آن، بسيارى غربال خواهند شد; به اين معنا كه از آزمون سربلند بيرون نخواهند آمد . بنابراين
، تصور آرميدن در حصارى محفوظ و بركنار ماندن از اصطكاك و مواجهه، تصورى مردود است و در قاموس مهدويت و تربيت مهدوى نيست .
شكل دوم از آسيبزايى، در مقابل حصاربندى، با حصارشكنى آشكار مىگردد . در حالى كه در حصاربندى، مرزهاى آهنين مىگذارند، در حصارشكنى، هر مرزى را برمىدارند و بىمرزى را حاكم مىكنند . حاصل اين امر، بروز التقاطهاى ناهم خوان ميان انديشه هاى حق و باطل است . آسيبزايى حصارشكنى در تربيت دينى اين است كه درست و نادرست، يكجا خوراك افراد تحت تربيت مىشود و اين خوراك ناجور، رشدى را سبب نخواهد شد و چه بسا كه مسموميت و هلاك در پى داشته باشد . نمونه ى اين بىمرزى و التقاط در عرصه ى مهدويت، آن است كه كسانى معتقد شوند «مهدى» اسم خاصى براى فرد معينى نيست، بلكه نمادى كلى براى اشاره به چيرگى نهايى حق و عدالتبر باطل و بيدادگرى است و مصداق اين نماد مىتواند هر كسى باشد .
در روايات مربوط به مهدويت، اين گونه حصارشكنى به ديدهى منفى نگريسته شده است . بنابراين، در روايات فراوانى، بر اين نكته تاكيد شده است كه
مهدى (عج) نام شخص معينى است . به طور مثال، از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود: «
مهدى مردى از عترت من است كه به خاطر (برپايى) سنت من مىجنگد، چنانكه من به خاطر وحى جنگيدم .»
(4)
برهمين سياق، در روايات ديگرى، اشاره شده است كه
مهدى (عج) از فرزندان امام على عليه السلام، فاطمه زهرا عليها السلام، امام حسن عليه السلام، امام حسين عليه السلام و همچنين هر يك از امامان بعدى است .
(5)
نه تنها بر اين نكته تاكيد شده است كه بايد به «مهدى» چون نام خاص فرد معينى اعتقاد ورزيد، كه خداوند رسالت حاكميت بخشيدن به حق و عدالت را به عهده ى وى گذاشته است، بلكه به طور كلى بايد در دوران غيبت، دين و آموزه هاى اصيل آن را بازشناخت و بر آن پاىورزى كرد . اين امر نيز نشانگر نادرستى مرزشكنى و برآميختن حق و باطل در دوران غيبت است . به طور مثال، روايت زير در اين مورد قابل ذكر است:
على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود:
«هنگامى كه پنجمين فرزند از امام هفتم ناپديد شود، پس خدا را! خدا را! (مواظب باشيد) در دينتان، شما را از آن دور نسازند . صاحب اين امر ناگزير از غيبتى خواهد بود تا كسى كه بدين امر قايل است، از آن باز گردد . همانا اين آزمايشى از جانب خدا است كه خداوند، خلق خود را بدان وسيله مىآزمايد . . .» .
(6)
تعبير الله الله فى اديانكم در اين روايت، سخنى مؤكد بر اهميت بازشناسى آموزههاى اصيل دينى در دوران غيبت است . بر اين اساس،
محو كردن مرزهاى ميان حق و باطل و برهم آميختن آنها، يكى از لغزشهايى است كه مىتواند در خصوص مهدويت رخ دهد .
به اين ترتيب، آشكار است كه هر دو گونه ى آسيبزايى، يعنى حصاربندى و حصارشكنى، در عرصه ى مهدويت، مردود تلقى شده است . حالت سلامت در اين محور از بحث، به دور از هر دو گونه ى مذكور، مرزشناسى است .
مرزشناسى با قبول ارتباط، از حصاربندى متفاوت مىگردد و با رد التقاط، از حصارشكنى متمايز مىشود . مرزشناسى چون يكى از راهبردهاى تربيت دينى، مستلزم آن است كه فرد در متن موقعيتها قرار داشته باشد و با بازشناسى مرزهاى راستى از ناراستى و درستى از نادرستى، راه خود را بيابد . تربيت در اين شكل، به دقت، همچون آموختن حركت در يك ميدان مين است . مصون رفتن در جادهى كناره، هنرى نمىخواهد و آموزشى نمىطلبد . اما مساله اين است كه تربيت دينى و مهدوى، جاده ى كناره ندارد، بلكه درست از ميدان مين مىگذرد و نمىتوان از آن كناره گرفت . از سوى ديگر، بىپروا دويدن در اين ميدان نيز سر بر باد ده است . تنها با آموختن بازشناسى خط عبور، مىتوان در اين ميدان حركت كرد .
هر چند بيرون از قرنطينه بودن و در مواجهه قرار داشتن دشوار است، اما هنگامى كه فرد با شناخت مرزها و حدود همراه گردد، توانايى حركتسالم را خواهد يافت . در روايت مذكور در فوق،
(7) هنگامى كه امام صادق عليه السلام اشاره مىكند كه
در دوران غيبت، وضعيت مؤمنان چون افراد يك كشتى واژگون شده، زيرورو مىگردد، راوى سخت مىهراسد و چاره مىطلبد . در ادامه ى روايت، چنين آمده است:
«. . . راوى گويد: پس من گريستم و به حضرت عرض كردم: (در چنين وضعى) ما چه كنيم؟ فرمود: اى اباعبدالله! - و در اين حال به پرتو خورشيد كه به درون خانه و ايوان مىتابيد، نظر افكند -
آيا اين خورشيد را مىبينى؟ عرض كردم: بلى . پس فرمود:
مسلما كار ما روشن تر از اين خورشيد است .»
در پاسخ امام، مرزشناسى چون چارهى كار معرفى شده است . با توجه به زمينه ى سخن كه در آن، زيرورو شدن و بروز پرچمهاى اشتباه برانگيز مطرح شده، پاسخ بيانگر اين است كه اگر كسى مرزهاى حق و باطل را بشناسد و نور را از ظلمت تميز دهد، به سهولت مىتواند راه خود را پيش گيرد و حركت كند .
با داشتن تصوير درستى از مهدويت، مدلولهاى درست آن در تربيت نيز معين خواهد گرديد . تربيت مهدوى، تربيت براى محيط باز است و از اين رو، مستلزم آن است كه افراد، توانايى مرزشناسى را كسب كنند و آمادگى مواجهه و رويارويى با اصطكاكهاى فكرى و عملى را بيابند . اين مرزشناسى شامل مواردى از اين قبيل است:
شناخت مهدى (عج) چون شخصى معين، شناخت رسالت وى در برپايى حق و عدالت، شناختحقانيت آموزههاى دين اسلام كه وى آن را به جهانيان عرضه خواهد نمود، آشنايى با جريانهاى فكرى مختلف كه سوداى برقرار ساختن حق و عدالت را در جوامع بشرى در سر دارند و توانايى بازشناسى ميزان درستى و نادرستى آنها و توانايى در ميان گذاشتن محققانهى باورهاى خود با آنها .
پيرو مهدى (عج) با تربيت شدن براى زيستن در چنين محيط بازى، از انتظار انفعالى ظهور وى به دور خواهد بود و در اثر ارتباط سازنده با جريانهاى فكرى ديگر، انتظارى پويا را نسبتبه ظهور، آشكار خواهد ساخت .
انتظار پويا به معناى فراهم ساختن فعالانه ى زمينه هاى ظهور است .
----------------------------
پىنوشتها:
1. بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق و لكم الويل مماتصفون .» انبياء، 18 .
2. المفضل بن عمر الجعفى قال: سمعت الشيخ - يعنى ابا عبدالله عليه السلام - يقول: «اياكم و التنويه، اما والله ليغيبن سبتا من دهركم و ليخملن حتى يقال: مات؟ هلك؟ باى واد سلك؟ و لتدمعن عليه عيون المؤمنين و ليكفان تكفاالسفينه فى امواج البحر فلا ينجو الا من اخذالله ميثاقه و كتب فى قلبه الايمان و ايده بروح منه و لترفعن اثنتا عشرة مشتبهة لا يدرى اى من اى، قال: فبكيت ثم قلت له: كيف تصنع؟ فقال: يا اباعبدالله - ثم نظر الى شمس داخلة فى الصفه - اترى هذه الشمس؟ فقلت: نعم، فقال: لامرنا ابين من هذه الشمس .» ، غيبت نعمانى (ترجمه غفارى)، صص 218- 219 .
3. عن جابر الجعفى قال: «قلت لابى جعفر عليه السلام متى يكون فرجكم؟ فقال: هيهات هيهات لا يكون فرجنا حتى تغربلوا ثم تغربلوا يقولها ثلثا حتى يذهب الله تعالى الكدر و يبقى الصفو» . منتخب الاثر، ص 389 .
4. عن النبى صلى الله عليه و آله انه قال: «المهدى رجل من عترتى يقاتل على سنتى كما قاتلت انا على الوحى» . ينابيع المودة، به نقل از: منتخبالاثر، ص 232 .
5. ر . ك: منتخب الاثر، فصل دوم .
6. علىبن جعفر عن اخيه موسى بن جعفر عليه السلام انه قال: «اذا فقد الخامس من ولد السابع فالله الله فى اديانكم لايزيلنكم عنها فانه لابد لصاحب هذاالامر من غيبة حتى يرجع عن هذاالامر من كان يقول به، انما هى محنة منالله يمتحن الله بها خلقه . . .» . غيبت نعمانى، صص 219- 210 .
7. ر . ك: پاورقى 3 .