نکاتی در مورد سقط جنین

Eng.probe

عضو جدید
کاربر ممتاز
سقط جنین در صورتی باید صورت گیرد که در صورت تایید پزشک سلامت مادر در معرض خطر جدی قرار داشته باشد و یا مشخص گردد کودک بعد از تولد دچار نواقص شدید فیزیکی یا ذهنی خواهد بود. تمام این مراحل باید سیر قانونی و پزشکی خود را طی کند.

همه بحث ها درمورد سقط جنین به شش سوال خلاصه می شود. پنج سوال اول به ماهیت جنین برمی گردد که داخل رحم مادر رشد می کند و آخرین سوال به بحث اخلاقیات در این مسئله می پردازد. این سوالات عبارتند از:

1. آیا این موجود، زنده است؟

2. آیا این موجود یک انسان تلقی می شود؟

3. آیا این موجود یک شخص تلقی می شود؟

4. آیا این موجود از نظر فیزیکی مستقل است؟

5. آیا این موجود دارای حقوق انسانی است؟

6. آیا سقط جنین قتل تلقی می شود؟

اجازه بدهید نگاهی به هر یک از این سوالات بیندازیم. به شما نشان می دهیم که چطور افراد مخالف با سقط جنین از پاسخ هایی کاملاً منطقی برای پشتیبانی از ادعای خود استفاده می کنند اما بعد نشان می دهیم که چطور منازعات آنها از این واقعیت که سقط جنین عملی اخلاقی است حمایت می کند.

1. آیا این موجود، زنده است؟

بله. آن حامیانی که ادعایی غیر از این پاسخ دارند، به ضرر خودشان و هدف مرافعه خودشان قدم برمی دارند. البته که این موجود زنده است. یک مکانیزم بیولوژیکی موادمغذی و اکسیژن را به انرژی تبدیل می کند و باعث می شد که سلولهای آن تکثیر شوند و رشد کنند. این موجود، صد در صد زنده است.

فعالان مخالف سقط جنین گاهی به اشتباه از این واقعیت برای پشتیبانی از جنبش خود استفاده می کنند. آنها ادعا می کنند که حیات از زمان لقاح آغاز می شود و البته حق با آنهاست. پیدایش یک حیات انسانی زمانی اتفاق می افتد که یک تخم با 23 کروموزوم به یک اسپرم با 23 کروموزوم ملحق می شود و سلولی بارور تشکیل می دهد که زیگوت خوانده می شود که 46 کروموزوم دارد. زیگوت تک سلولی همه DNA های لازم برای رشد یافتن و تبدیل شدن به یک موجود انسانی مستقل و هوشیار را دارد و یک انسان بالقوه است.

اما زنده بودن همه حقوق انسانی را به زیگوت نمی دهد و حق سقط نشدن طی دوره بارداری از آن جمله است.

یک آمیب (ameba) تک سلولی هم موادمغذی و اکسیژن را به انرژی بیولوژیکی تبدیل می کند که باعث تکثیر یافتن و رشد سلولهای آن می شودو همچنین یکسری کامل از DNA های خودش است و همه چیز آن مشابه زیگوت است به استثنای اینکه یک انسان بالقوه نیست، همیشه یک آمیب می ماند و هیچوقت به انسان تبدیل نمی شود. دقیقاً به اندازه زیگوت زنده است اما ما هیچوقت ازحقوق انسانی آن به خاطر همان واقعیت دفاع نمی کنیم. فعالان مخالف سقط جنین هم نمی توانند اینکار را بکنند، به همین خاطر است که لازم است حتماً به بقیه سوالات هم پاسخ بدهیم.

2. آیا این موجود یک انسان تلقی می شود؟

باز هم بله. آنها که با سقط جنین موافق هستند ادعا می کنند که جنین زیگوت (جنین کمتر از هشت هفته) انسان نیست. اما این جنین واقعاً انسان است. DNA آن دقیقاً مثل DNA انسان است و اگر به آن اجازه رشد داده شود، به انسان تبدیل می شود.

باز هم فعالان مخالف سقط جنین گاهی به اشتباه از این واقعیت برای پشتیبانی از نظرات خود استفاده می کنند. آنها می گویند، "میوه درخت بلوط، درخت بلوط در مراحل اولیه آن است به همین ترتیب، یک زیگوت هم یک انسان در مراحل اولیه رشد است". و واقعاً هم حق با آنهاست. اما داشتن یکسری کامل از DNA انسان کلیه حقوق انسانی را به زیگوت نمی دهد—ازجمله حق سقط نشدن طی دوران بارداری.

حرفم را باور ندارید؟ اشکالی ندارد، این را امتحان کنید: دستتان را داخل موهایتان کنید، یک دسته مو در دستتان بگیرید و آن را بکشید. به ریشه موهایتان نگاه کنید. آن بافتی که در انتهای مو می بینید، فلوکول مو است. آن هم یکسری کامل از DNA انسان را در خود دارد و این دقیقاً همان الگوی DNA است که در بقیه سلولهای بدنتان هم یافت می شود اما در واقعیت این خاص بودن DNA نیست که آن را به یک انسان متفاوت تبدیل می کند. دوقلوهای همسان DNA هایی کاملاً مشابه دارند اما هیچوقت نمی گوییم که یکی از دیگری کمتر آدم است و دوقلوها هم دقیقاً یک انسان مشابه نیستند. این شکلبندی DNA نیست که باعث می شود زیگوت یک انسان تلقی شود؛ دلیل آن این است که از DNA انسان در خود دارد. فولکول موی شما دقیقاً همان چیزهایی را دارد که یک زیگوت انسان دارد به جز اینکه کمی بزرگتر است و یک انسان بالقوه نیست. فولکول موی شما هم به همان اندازه زیگوت انسان تلقی می شود اما ما هیچوقت از حقوق انسانی آن دفاع نمی کنیم. فعالان مخالف سقط جنین هم نمی توانند اینکار را بکنند به همین خاطر است که دو سوالی که در زیر می آید در مبحث سقط جنین اهمیت ویژه ای پیدا می کند.

3. آیا این موجود، شخص تلقی می شود؟

خیر. آن فقط یک شخص بالقوه است.

لغت نامه وبسترز شخص را اینطور معنی می کند: "یک فرد یا یک کلیت غیرقابل تقسیم بودن؛ وجودی قابل تشخیص بودن." فعالان مخالف سقط جنین ادعا می کنند که هر زیگوت تازه بارور شده یک شخص است چون DNA آن به طور منحصربه فردی متفاوت با سایرین است. به عبارت دیگر، اگر شما انسان هستید، باید یک شخص هم باشید.

البته قبلاً دیدیم که یک فولکول ساده مو هم به همان اندازه یک زیگوت تک سلولی انسان است و آن DNA خاص تفاوتی ایجاد نمی کند چن دو دوقلوی همسان هم یک شخص نیستند. کاملاً مشخص است که باید اتفاق دیگری بیفتد تا یک انسان را از دیگری متمایز کند. اتفاق دیگری باید بیفتد تا یک بدن DNA دار به یک شخص مجزا تبدیل شود.

اکثر افراد این مسئله را ذاتاً می دانند اما به یک دلیل خاص قادر به بیان آن نیستند.

مرز تعریف کننده بین چیزیکه انسان است و کسی که یک فرد تلقی می شود، هشیاری است. این خصوصیت خودآگاهی هوشیاری است که باعث می شود ما از دیگران متفاوت و متمایز باشیم. این خودآگاهی، این هوشیاری توام با ادراک و احساس همان چیزی است که ما را از زندگی حیوانی روی کره زمین جدا می کند. ما درمورد خودمان فکر می کنیم. از زبان برای توصیف خودمان استفاده می کنیم. ما از خودمان بعنوان بخشی از یک کلیت بزرگتر آگاهی داریم.

مشکل اینجاست که هوشیاری به طور طبیعی بعد از گذشت چند ماه یا حتی چند سال پس از تولد نوزاد ایجاد می شود. این مسئله معمایی اخلاقی برای حامیان حقوق سقط جنین ایجاد می کند. آنها ذاتاً می دانند که چه چیز یک انسان را به یک فرد یا شخص تبدیل می کند اما همچنین می دانند که چنین فردیت اختصاصی تا بعد از تولد اتفاق نمی افتد. درنتیجه استفاده از فردیت بعنوان بحثی در حقوق سقط جنین به بحث دیگری منتهی می شود که میگوید نباید هیچ اشکالی داشته باشد که یک کودک 3 ماهه را بکشیم چون هنوز به هوشیاری نرسیده است.

فعالات ضد سقط جنین از این مشکل استفاده می کنند تا ادعای خود را ثابت کنند. در یک منازعه یک طرفدار سقط جنین به درستی بیان می کند که تفاوت بین یک جنین و یک انسان کامل این است که جنین یک فرد نیست. فعال مخالف سقط جنین هم به طرز زیرکانه ای پاسخ او را با این پرسش می دهد که چه چیز کسی را به یک فرد تبدیل می کند و طرفدار سقط جنین برای بیان آنچه ذاتاً می داند کلمات را گم می کند. این مسئله را ما می دانیم چون با آن زندگی کردیم. ماما یدانیم که هیچ خاطره ای از خودآگاهی قبل از اولین تولدمان یا حتی دومین آن نداریم. اما خیلی زود هم متوجه می شویم که اگر بگوییم انسان تا چند وقت بعد از تولد به فرد تبدیل نمی شود به مشکل می خوریم. به همین خاطر هیچ نمی گوییم. بعد فعال مخالف سقط جنین از این ناتوانی در توصیف ذات فردیت بعنوان دلیل بر ادعای خود که انسان در همان زمان لقاح یک فرد تلقی می شود، استفاده می کند.

اما آنها اشتباه می کنند. "منطق" آنها کاملاً اشتباه است. چون یک نفر نمی تواند حقیقت را به زبان بیاورد به این معنا نیست که باور او حقیقت نداشته باشد.

و در واقعیت، ترس طرفداران سقط جنین کشف نمی شود. حق با آنهاست و میتوانند بدون تردید آن را بیان کنند. یک انسان تا قبل از هوشیاری به یک فرد تبدیل نمی شود و هوشیاری تا بعد از تولد اتفاق نمی افتد. اما این واقعیت با بحث مخالفین سقط جنین که می گویند اگر اینطور باشد نباید اشکالی داشته باشد که یک بچه سه ماهه را بکشیم چون هنوز به یک شخص تبدیل نشده استف اعتبار خود را از دست نمی دهد.

این وجود هنوز یک شخص بالقوه است بعد از تولد به یک شخص بالقوه مستقل تبدیل می شود که وجود آن دیگر تهدیدی برای یک وجود دیگر تلقی نمی شود. برای درک بهتر این مسئله باید به سوال بعدی بپردازیم.

4. آیا این موجود از نظر فیزیکی مستقل است؟

خیر. این موجود برای ادامه حیات خود قطعاً به یک انسان دیگر وابسته است. بدون موادمغذی و اکسیژنی که در بدن مادر برای این موجود فراهم می شود، خواهد مرد. در طول دوره بارداری جنین و بدن مادر به طور همزیستی به هم وصل هستند، در یک فضای فیزیکی مشابه هستند و خطرات مشابهی را دارند. هر کاری که مادر می کند روی جنین تاثیر گذار است و وقتی مشکلی برای جنین ایجاد شود، روی مادر نیز تاثیر می گذارد.

فعالات مخالف سقط جنین ادعا می کنند که نمی توان از وابستگی جنین بعنوان مسئله ای در بحث سقط جنین استفاده کرد. آنها می گویند که حتی بعد از تولد هم برای سالیان طولانی، کودک همچنان به مادر، پدر و اطرافیان خود نیازمند است. و از آنجا که هیچکس هم نمیتواند ادعا کند که کشتن یک کودک به خاطر وابستگی آن به دیگران اشکالی ندارد، پس نمی توان گفت که به خاطر وابستگی جنین می توان آن را به قتل رساند.

اما مسئله ای که مخالفان سقط جنین نادیده می گیرند تمایز گذاشتن بین وابستگی فیزیکی و وابستگی اجتماعی است. منظور از وابستگی فیزیکی برآورده کردن نیازهای فیزیکی کودک نیست. آن وابستگی اجتماعی است، آن وابستگی کودک به جامعه—سایر افراد—برای غذا دادن، لباس پوشاندن و دوست داشته شدن است. وابستگی فیزیکی زمان اتفاق می افتد که یک حیات فقط به جسم یک حیات دیگر برای ادامه زندگی وابسته باشد.

وابستگی فیزیکی به خوبی توسط فیلسوف جودیت جارویس تامسون در سال 1971 نشان داده شد. او سناریویی خلق کرد که در آن زنی را می دزدندو زن زمانی به هوش می آید که می بیند با عمل جراحی او را به یک ویولن زن معروف که 9 ماه برای زنده ماندن به بدن او نیاز دارد، وصل کرده اند. پس از آن 9 ماه، ویولن زن خواهد توانست به تنهایی به حیات خود ادامه دهد اما تا آن زمان به وجود این زن نیاز دارد.

سپس تامسون می پرسد که آیا آن زن از نظر اخلاقی مجبور به وصل ماندن به آن ویولن زن است. کار خیلی خوبی خواهد بود اگر اینکار را بکند چون دنیا را از زیبایی آهنگ هایی که توسط این ویولن زن نواخته می شود بهره مند می کند اما آیا از نظر اخلاقی درست است که به یک موجود دیگر اجازه بدهد از بدن او برای زنده ماندن استفاده کند؟

اینجاست که مخالفان سقط جنین قبول شکست می کنند. آنها ادعا می کنند که مصرف RU-486 برای مادران باردار غیرقانونی است چون باعث می شود موادمغذی از رحم او بیرون رود و درنتیجه دستگاه حمایتی از جنین گرفته شود و حیات او پایان یادب. درنتیجه ادعاهای مخالفان سقط جنین فقط موید وابستگی فیزیکی مطلق است.

وقتی در نظر بگیریم که این موجود که متصل به بدن زن زندگی می کند نه تنها یک فرد نیست بله فقط یک فرد بالقوه است موضوع عمیق تر هم می شود.

برای پیچیده تر کردن بیشتر آن باید بفهمیم که وابستگی فیزیکی به معنای تهدید فیزیکی برای جان مادر هم هست. سازمان بهداشت جهانی گزارش می کند که تقریباً 670،000 زن هرساله به خاطر مشکلات ناشی از بارداری جان خود را از دست می دهند (این رقم شامل سقط جنین ها نمی شود). این یعنی 1800 زن در روز. همچنین در مطبوعات کشورهای پیشرفته مثل امریکا یا کانادا می خوانی که یک زن با به دنیا آوردن بچه13 مرتبه بیشتر در معرض مرگ قرار می گیرد تا با سقط کردن جنین.

درنتیجه، بارداری نه تنها چشم انداز داشتن یک فرد بالقوه که ازنظر فیزیکی به بدن یک زن خاص وابسته است می باشد، بلکه به این معناست که زن هم خود را در یک موقعیت تهدید آمیز برای جان خود قرار می دهد.

برخلاف وابستگی اجتماعی که مادر می تواند فرزند خود را برای فرزندخواندگی به کسی دیگر بدهد یا کسی را استخدام کند تا از فرزندش مراقبت کند، رد طول بارداری جنین به طور مطلق از نظر فیزیکی به بدن مادر وابسته است. برخلاف وابستگی اجتماعی که حیات فیزیکی زن با وجود فردی دیگر تهدید نمی شود، در طول بارداری زن خود را در معرض آسیب های فیزیکی قرار می دهد تا آن حیات DNA ای که فقط یک فرد بالقوه است رشد کند.

این ما را به سوال بعدی نزدیک می کند: آیا حقوق یک فرد بالقوه بر حقوق یک مادر برای کنترل بدن خود و محافظت از خود دربرابر خطری که جان او را تهدید می کند، ارجحیت دارد؟

5. آیا این موجود دارای حقوق انسانی است؟

هم بله هم خیر.

یک فرد بالقوه همیشه باید حقوق انسانی کامل داشته باشد مگراینکه وجود آن مزاحم حقوق زندگی، آزادی و خوشبختی یک انسان هوشیار باشد. درنتیجه، یک جنین هیچ حقی قبل از تول ندارد و بعد از تولد از کلیه حقوق انسانی بهره مند می شود.

اگر جنین به دنیا می آید به خاطر این است که مادر از حقوق خود می گذرد تا اجازه بدهد این فرد بالقوه درون او رشد کند. اگر مادر تصمیم بگیرد که از بدن خود دربرابر خطرات بچه دار شدن محافظت کند حق کامل دارد که بارداری را خاتمه دهد.

مخالفان سقط جنین می گویند، "تنها تفاوت بین یک جنین و یک کودک سفر در طول کانال تولد است." این حرف گستاخانه به هیچ وجه این واقعیت را خدشه دار نمی کند که "موقعیت محل" تنها چیزی است که در جهان تفاوت ایجاد می کند.

خیلی ساده است. شما نمی توانید دو وجود با حقوق یکسان داشته باشید که یک بدن را اشغال کنند. یکی از آنها اتوماتیک وار روی دیگری حق وتو پیدا می کند و درنتیجه آنها حقوق یکسان ندارند. درمورد زن باردار، دادن حق زندگی به یک فرد بالقوه در درون رحم، حق مادر برای زندگی، آزادی و خوشبختی را از بین می برد.

از طرف دیگر پس از تولد، فرد بالقوه دیگر بدن مادر را اشغال نمی کند به همین دلیل کلیه حقوق انسانی به او تعلق می گیرد. درنتیجه بااینکه یک بدن انسانی کامل ممکن است هنوز یک فرد نباشد، می تواند پس از تولد از حمایت قانون برای حقوق خود استفاده کند. اما قبل از تولد فقدان فردیت آن و تهدید بودن آن برای زن، سقط جنین را انتخابی کاملاً منطقی و اخلاقی می کند. و این مسئله ما را به پرسش آخر می رساند که دشوارترین نکته ماجراست...

6. آیا سقط جنین قتل تلقی می شود؟

خیر، به هیچ عنوان.

اگر آن موجود یک فرد مستقل نباشد، سقط جنین قتل تلقی نمی شود. یکی ممکن است بگوید که پس اشکالی ندارد که زندگی هر بچه ای را تا قبل ازاینکه به هوشیاری برسد بگیریم اما ما نمی دانیم که چه مدت پس از تولد کودک به فردیت و هوشیاری دست پیدا می کند پس کاملاً منطقی است که از استقلال آنها بعنوان یک مرزی استفاده کنیم که کلیه حقوق انسانی را به آنها می دهد.

استفاده از استقلال مشکل نوزادان پیشرس را هم حل می کند. بااینکه یک نوزاد پیشرس هنوز یک فرد بالقوه است اما باتوجه به استقلال او از مادرش کلیه حقوق یک انسان هوشیار را به او می دهیم. این باعث می شود دیگر لازم نباشد یک تاریخ معین تعیین کنیم که چه زمان نوزاد به هوشیاری می رسد و فردیت پیدا می کند. برخی فرهنگ های قدیمی این زمان را دو سال یا حتی بیشتر می دانند. فرهنگ مذهبی مدرن آن را در زمان لقاح می دانند که کاملاً اشتباه است چون همانطور که مشاهده کردید ثابت کردیم که یک یک جنین به همان اندازه یک فولکول مو انسان است.

اما این باعث نمی شود که مذاهب سرزنش های خود را به زنانی که تصمیم می گیرند بدن خود را کنترل کنند معطوف نکند. این کاملاً طعنه آمیز است که انسانهایی که ادعا می کنند نمایانگر خدای مهربان هستند از اثبات ادعای اشتباه خود واهمه دارند.

وقتی در نظر بگیریم که اکثر خانم های که سقط جنین داشته اند دشوارترین تصمیم زندگی خود را گرفته اند همه چیز بدتر هم می شود. هیچکس فکر نمی کند که سقط جنین کار خیلی خوبی است. هیچکس به خاطر اینکه حق دارد بچه خود را سقط کند باردار نمی شود. چون بااینکه قتل محسوب نمی شود اما یک دختر یا پسر بالقوه را از فرد می گیرد. پس نیازی نیست که به خانم ها بگویید که مرتکب قتل شده اند.
چون اینطور نیست. برعکس سقط جنین درصورتی که سلامت مادر را بطور جدی بخطر بیندازد و یا مشخص گردد جنین پس از تولد دچار نقص فیزیکی یا ذهنی خواهد بود، انتخابی کاملاً اخلاقی برای هر زنی است که می خواهد کنترل بدن خود را در دست داشته باشد.


http://www.alikhobeh.mihanblog.com/post/comment/1
 

Similar threads

بالا